سبز قامتچهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

باکری - سبز قامت

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

خاطرات شهدا – شهید مهدی باکری

خاطرات شهدا – شهید مهدی باکری

شیهد محسن آقاخانی - خاطرات شهدا

موضوع: خاطرات شهدا

شهید: مهدی باکری

تازه داشجو شده بود، سال ۵۲ اونم کجا تبریز.

وقتی دانشگاه رفتیم برای تقسیم خوابگاه من و چنتا از رفیقام افتادیم خوابگاه شمس تبریزی.

از اونجایی که من با آب و هوای تبریز سازگار نبودم بدجوری مریض شدم.

حالا تواین هاگیر واگیر هیچ کدوم از هم اتاقیامم نبودن اما یکی از بچه های خوابگاه از من مراقبت میکرد و برایم سوپ درست میکرد با اینکه نه من اون رو میشناختم و نه اون منو.

کنجکاو شدم که این پسر کیه که بدون اینکه منو بشناسه ویا اینکه رفیق باشیم، از بچه ها که پرسیدم گفتند «مهدی باکری».

Likes0Dislikes0