سبز قامتسه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

نکات تفسیری صفحه 167 قرآن کریم - تفسیر کوتاه

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

تفسیر قرآن کریم صفحه ۱۶۷ – آیات ۱۳۸ تا ۱۴۳ سوره الاعراف

تفسیر قرآن کریم صفحه 167 - آیات 138 تا 143 سوره الاعراف

موضوع: تفسیر قرآن کریم

عنوان: صفحه ۱۶۷

سوره: الاعراف

نوع تفسیر: تفسیر نور

 

متن تفسیر:

 

تفسیر آیه ۱۳۸ و ۱۳۹ و ۱۴۰ سوره الاعراف:

وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿۱۳۸﴾
و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومى رسیدند که بر [پرستش] بتهاى خویش همت مى‏ گماشتند گفتند اى موسى همان گونه که براى آنان خدایانى است براى ما [نیز] خدایى قرار ده گفت راستى شما نادانى مى ‏کنید (۱۳۸)
إِنَّ هَؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۳۹﴾
در حقیقت آنچه ایشان در آنند نابود [و زایل] و آنچه انجام مى‏ دادند باطل است (۱۳۹)
قَالَ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلَهًا وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿۱۴۰﴾
گفت آیا غیر از خدا معبودى براى شما بجویم با اینکه او شما را بر جهانیان برترى داده است (۱۴۰)

نکته ها:

کلمه ى «مُتبّر» از «تبار»، به معناى هلاکت است.

آنان که یک عمر در سحر و جادو بودند، با دیدن یک معجزه چنان مؤمن شدند که تهدیدهاى فرعون آنان را نلرزاند، ولى طرفداران حضرت موسى با دیدن آن همه معجزات و پس از پیروزى بر فرعون، انحراف و بت پرستى قومى، آنان را به انحراف کشید و تازه از موسى علیه السلام نیز تقاضاى بت کردند.

روزى یک یهودى به عنوان اعتراض به مسلمانان گفت: شما هنوز جنازه ى پیامبرتان را دفن نکرده بودید که با هم اختلاف کردید! حضرت على علیه السلام در پاسخ او فرمود: اختلاف ما در سخن پیامبر بود، نه در خودش و نه در خدا، امّا شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از موسى تقاضاى بت کردید. [۲۴۵]

۲۴۵) نهج البلاغه، حکمت ۳۱۷

 

پیام ها:

۱- پرستش (حقّ یا باطل)، در طول تاریخ بشر وجود داشته است. «یعکفون على اصنام لهم» (در زمان موسى علیه السلام نیز افرادى بت مى پرستیدند.)

۲- محیط جبرآور نیست، ولى تأثیرگذار هست. «فأتوا على قوم …» پس تا در اعتقاد و ایمان قوى نشده ایم، از محیط و فرهنگ فاسد دورى کنیم، زیرا گاهى مشاهده ى یک صحنه (از فیلم، عکس، ماهواره و یا اجتماع) چنان در انسان تأثیرگذار است که تمام زحمات تربیتى رهبران را متزلزل و خراب مى کند.

۳- گاهى انسان از مهم ترین نعمت ها غفلت ورزیده و نسبت به آنها ناسپاسى مى کند. «جاوزنا… اجعل لنا»

۴- گاهى انسان به حدّى کج اندیش مى شود که از رهبران الهى نیز درخواست ناروا مى کند. «یا موسى اجعل لنا آلهه»

۵ – افراد و ملّت ها، هر لحظه در معرض خطر انحرافند. «قالوا یا موسى…»

۶- ایمان سطحى، زودگذر است. «وجاوزنا… قالوا… اجعل لنا آلهه»

۷- بدتر از دشمنان آگاه خارجى و بیگانه، دوستان نادانِ داخلى اند. «جاوزنا… قالوا پیا موسى اجعل…»

۸ – تقاضاى مردم، همیشه صحیح نیست و اکثریّت و خواست آنان همه جا یک ارزش نیست. «قالوا… اجعل لنا آلهه»

۹- الگوپذیرى، تقلید و مدل بردارى، از خصلت هاى انسان است. «اجعل لنا آلهاً کما لهم آلهه»

۱۰- جهل، ریشه ى بت پرستى و بت پرستى، عملى به دور از عقل است. «تجهلون» جهل، در فرهنگ قرآن، در برابر عقل قرار دارد نه علم، یعنى به کار غیر عاقلانه جهل مى گویند.

۱۱- تقاضاى خداى محسوس (همچون بت) از پیامبر بزرگوارى همچون موسى، نشانه ى جهل عمیق و ریشه دار است. «تجهلون»

۱۲- هم انحراف هاى فکرى از بین رفتنى است، هم انحراف هاى عملى. «متّبر ما هم فیه و باطل ما کانوا یعملون» آرى، پایان باطل، نابودى است، پس ظاهرِ آن ما را فریب ندهد.

۱۳- عبادت باید بر اساس تعقّل و تشکّر باشد. «أغیراللّه ابغیکم الهاً و هو فضّلکم» خدا یافتنى است، نه بافتنى، «ابغیکم» و پرستش غیر خدا، با عقل و روحیّه ى سپاسگزارى ناسازگار است.

 

تفسیر آیه ۱۴۱ سوره الاعراف:

وَإِذْ أَنْجَیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿۱۴۱﴾
و [یاد کن] هنگامى را که شما را از فرعونیان نجات دادیم که شما را سخت‏ شکنجه میکردند پسرانتان را مى ‏کشتند و زنانتان را زنده باقى مى‏ گذاشتند و در این براى شما آزمایش بزرگى از جانب پروردگارتان بود (۱۴۱)

نکته ها:

«یَسومونکم» از «سوم»، به معناى دنبال چیزى رفتن یا تحمیل کردن است.

در آیه ى قبل که سخن از برترى و فضیلت بنى اسرائیل بود، آن را فقط به خدا نسبت داد و فرمود: «هو فضّلکم على العالمین» ولى این آیه مى فرماید: ما آنها را نجات دادیم، «انجینا» این تفاوت در مفرد و جمع، شاید به خاطر آن است که نجات خداوند، به واسطه ى صبر و مقاومت خود مردم و رهبرى حضرت موسى انجام گرفته است و معمولاً در مواردى که الطاف الهى از طریق واسطه ها انجام گیرد، ضمیر جمع بکار برده مى شود. مثلاً در مورد باران مى فرماید: «أنزلنا» [۲۴۶] ، زیرا دریا، گرما، ابر، باد و موارد دیگر دست به دست هم داده و باران را به وجود آورده اند.

۲۴۶) مؤمنون، ۱۸

 

پیام ها:

۱- نجات دهنده ى واقعى خداوند است، گرچه نجات از طریق رهبرى موسى انجام گرفته باشد. «انجیناکم»

۲- یاد نعمت هاى الهى، سبب پایدارى و پرهیز از شرک است. «أغیراللّه ابغیکم… و اذ انجیناکم»

۳- رهبران باید پیوسته نعمت هاى الهى را یادآورى کنند تا مردم دچار غفلت نشوند. «واذ أنجیناکم»

۴- طاغوت ها بدون یاران و اطرافیان، زورى ندارند. «آل فرعون»

۵ – طاغوت ها براى حفظ حکومتشان، بى گناهان را مى کشند. «یقتّلون أبناءکم»

۶- زنان و جوانان، اهداف نقشه هاى طاغوت هستند. «یقتّلون… یستحیون…»

۷- زنده نگاهداشتن مادرانى که فرزندانشان را جلو چشمشان کشته اند، بدترین عذاب است. «سوء العذاب یقتّلون ابنائکم و یستحیون نسائکم»

۸ – گاهى حوادث تلخ وناگوار، وسیله آزمایش الهى اند. «بلاءُ من ربّکم»

۹- سختى ها و گرفتارى ها را هر چند بزرگ باشند، در مسیر تربیت انسان و آزمایشى الهى بدانیم. «و فى ذلکم بلاء من ربّکم عظیم»

 

تفسیر آیه ۱۴۲ سوره الاعراف:

وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿۱۴۲﴾
و با موسى سى شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر تمام کردیم تا آنکه وقت معین پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت در میان قوم من جانشینم باش و [کار آنان را] اصلاح کن و راه فسادگران را پیروى مکن (۱۴۲)

نکته ها:

در آیه ۵۱ سوره ى بقره، سخن از وعده ى چهل شب با موسى است، «واذ واعدنا موسى أربعین لیله»، ولى در اینجا سى شب به اضافه ى ده شب، که به فرموده ى امام باقر علیه السلام فلسفه ى این کار، آزمایش بنى اسرائیل بوده است. در روایات مى خوانیم: سى شب آن در ماه ذى القعده و ده شب آن در اوّل ماه ذى الحجّه بوده است. [۲۴۷]

با آن که حضرت موسى چهل شبانه روز را به طور کامل در کوه طور بوره است، (چنانکه در تورات سِفر خروج نیز آمده است،) ولى تعبیر به چهل شب، ممکن است به این دلیل باشد که مناجات ها اغلب در شب صورت مى گیرد و یا آنکه در قدیم تقویم براساس ماه بوده و ماه در شب نمایان است، لذا براى شمارش ایّام نیز از شب استفاده مى شده است.

تغییر برنامه بر اساس حکمت، مانند تغییر نسخه ى پزشک در شرایط ویژه ى بیمار، اشکال ندارد. لذا سى شب با اضافه شدن ده شب به چهل شب تغییر نمود.

چنانکه «بداء» در مورد خداوند، به معناى تغییر برنامه براساس تغییر شرایط است، البتّه تمام این تغییرات را خداوند از قبل مى داند، همان گونه که گاهى پزشک از قبل مى داند پس از دو روز عمل به این نسخه، وضع بیمار تغییر کرده و نیاز به دارو و نسخه اى دیگر دارد. و درباره ى خداوند هرگز به معناى پشیمان شدن یا تغییر هدف و یا کشف نکته اى تازه و تغییر موضع نیست، زیرا این معانى از جهل و محدودیّت سرچشمه مى گیرد که مربوط به انسان است، امّا خداوند در مسیر امتحان و تربیت انسان این تغییرات را انجام مى دهد.

در «اربعین» و عدد چهل، اسرارى نهفته است، این عدد، در فرهنگ ادیان و در روایات اسلامى جایگاه خاصّى دارد، چنانکه مى خوانیم:

در زمان حضرت نوح علیه السلام، براى عذاب کفّار، چهل روز باران بارید.

چهل سال قوم حضرت موسى در بیابان سرگردان بودند.

پیامبر صلى الله علیه وآله چهل روز از خدیجه جدا شد و اعتکاف کرد تا غذاى آسمانى نازل شد و مقدّمه ى تولّد حضرت زهرا علیها السلام فراهم گردید.

رسول خدا صلى الله علیه وآله در چهل سالگى مبعوث شد.

انسان تا چهل سالگى زمینه ى کمال روحى ومعنوى دارد، امّا پس از آن دشوار مى شود.

چهل روز اخلاص در عمل، عامل جارى شدن حکمت از قلب به زبان است.

چهل بار خواندن بعضى سوره ها و دعاها براى فرج و رفع مشکلات سفارش شده است.

چهل روز پذیرفته نشدن اعمال از جمله نماز، پیامد بعضى گناهان است.

چهل مؤمن اگر به خوب بودن مرده اى شهادت دهند، خداوند او را مى آمرزد… [۲۴۸] بعضى کتاب ها نیز با محوریّت عدد چهل، مانند چهل حدیث نوشته شده است. [۲۴۹]

چگونه مى توان پذیرفت که حضرت موسى براى غیبت موقّت خود جانشین تعیین کند، امّا خاتم پیامبران صلى الله علیه وآله براى غیبت ابدى خود، جانشینى تعیین نکرده باشد؟! با آنکه حدیث منزلت که پیامبر خطاب به على علیه السلام فرمود: «أنت منّى بمنزله هارون من موسى» تو براى من مثل هارون براى موسى مى باشى، به صورت متواتر در منابع اهل سنّت آمده است. [۲۵۰] و آیا مردم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام رها شده اند؟!

دو آزمایش براى قوم موسى رخ داد: یکى ده روز زیادتر ماندن موسى در وعده گاه و دیگرى گوساله ى سامرى. چنانکه خداوند مى فرماید: «فانّا قد فتّنا قومک من بعدک و اضلّهم السامرىّ» [۲۵۱] ، هنگامى که موسى علیه السلام فرمود: من براى دریافت دستورات الهى، سى شب به وعده گاه مى روم، چون از سى شبانه روز گذشت و موسى نیامد، مردم گفتند: موسى خلف وعده کرده است، لذا از او بریده و بدنبال برنامه هاى انحرافى رفتند. در حالى که بار رفتن موسى به کوه طور، خداى او که از میان نرفته بود تا مردم به سراغ بت پرستى بروند.

مراد از اصلاح در آیه، اصلاح در مسائل اجتماعى و جامعه است، نه اصلاح در رفتار فردى و شخصى. (کلمه ى «اَصلِح»، پس از «اُخلُفنى» آمده است.)

در زمان حضرت موسى، مفسدانِ توطئه گرى بودند که موسى نگران آنها بود و به هارون سفارش مى کرد: نگذار زمام امور را به دست گیرند وخواسته یا ناخواسته دنباله رو آنان شوى. «ولا تَتّبع سبیل المفسدین»

۲۴۷) تفسیر نورالثقلین

۲۴۸) سفینهالبحار، ج ۱، ص ۵۰۴ تا ۵۰۵

۲۴۹) تفسیر فرقان و اربعین در فرهنگ اسلامى، سید رضا تقوى

۲۵۰) صحیح بخارى، ج ۶، ص ۳ ؛ صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۷ ؛ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۲ و مسند احمدبن حنبل، ج ۱ ص ۱۷۳، ۱۷۵، ۱۷۷، ۱۷۹ و ۱۸۲

۲۵۱) طه، ۸۵

 

پیام ها:

۱- بى مقدّمه و بدون خودسازى، بر پیامبران کتاب آسمانى نازل نمى شود، بلکه لیاقت به همراه عبادت و مناجات هاى شبانه و عارفانه لازم است. «و واعدنا موسى ثلاثین لیله…»

۲- مسئولیّت ها حتّى در سطح رهبرى، نباید مانع عبادت و اعتکاف و خلوت با خدا باشد. «و واعدنا موسى…»

۳- قانون الهى چنان مقدّس است که دریافتش نیاز به آمادگى کاملِ روحى دارد. «و واعدنا…»

۴- وعده گاه خداوند با انبیا، مکان نهایى همچون کوه طور و غار حراست و ضیافت الهى از بندگان صالح خود، دعا و مناجات است. «واعدنا…»

۵ – شب، بهترین فرصت براى مناجات است. «لیله»

۶- عبادت در چهل شب تمام، آثار خاصّى بدنبال دارد. «اتممناها… فتمّ»

۷- در کارها باید مدّت و اجل تعیین شود. «أربعین»

۸ – رهبرى جدید باید در فراز و نشیب هاى نهضت، در کنار رهبرى قدیم تجربه دیده باشد. «قال موسى لاخیه هارون اخلفنى فى قومى…»

۹- جامعه هرگز نباید بى رهبر باشد. «اُخلُفنى»

۱۰- انبیا به اذن الهى، حقّ تعیین جانشین دارند. «اُخلُفنى»

۱۱- امامت و رهبرى مردم باید به سفارش پیامبر، «اُخلُفنى فى قومى» در مسیر اصلاح جامعه، «اصلح» و به دور از انحراف «ولاتتّبع سبیل المفسدین» باشد.

۱۲- در یک زمان، دو رهبر نمى شود. هارون علیه السلام همچون حضرت موسى پیامبر بود، ولى رهبرى با موسى علیه السلام بود. «اُخلُفنى» (آرى، امامت و رهبرى غیر از نبوّت است، لذا موسى براى دوران غیبت، هارون را جانشین خود و رهبر مردم قرار داد)

۱۳- انبیا آنقدر دلسوز امّتند و خود را مسئول مى دانند که حتّى براى چند روز، مردم را بى سرپرست نمى گذارند. «اُخلُفنى»

۱۴- وظیفه ى کلّى رهبر، اصلاح امّت است. «اَصلِح»

۱۵- اگر مردم به فساد کشیده شدند و یا خواستار فساد بودند، رهبرى نباید از موضع اصلاح گرى دست بردارد. «و لا تتّبع سبیل المفسدین»

۱۶- تذکّر و یادآورى، نشانه ى ناتوانى و ضعف نیست. با آنکه هارون علیه السلام پیامبر و معصوم بود، امّا باز هم حضرت موسى او را به دو وظیفه عمده ى اصلاح و دورى از فساد توجّه داد. «اَصلِح و لا تَتّبع…»

۱۷- اصلاح جامعه، با عوامل فاسد و پیروى از مفسدان، امکان پذیر نیست. «اَصلِح و لاتَتّبع سبیل المفسدین»

۱۸- جامعه نیاز به رهبرى اصلاح گر دارد، «اَصلِح» رهبرى که هرگز تسلیم نظرات و توطئه هاى مفسدان نشود. «ولا تَتَّبع سبیل المفسدین»

 

تفسیر آیه ۱۴۳ سوره الاعراف:

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۴۳﴾
و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهى دید لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ریز ریز ساخت و موسى بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهى به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم (۱۴۳)

نکته ها:

«دَکّ»، به معناى زمین صاف و«جعله دکّا»، یعنى کوه متلاشى و ذرّه ذرّه شد تا به زمین هموارى تبدیل گشت.

«خَرَّ»، به معناى ساقط شدن و افتادن است و «صَعِقَ»، به معناى بیهوشى بر اثر صداى مهیب است.

آن نیروى الهى که بر کوه وارد آمد، آیا نیروى عظیم اتم بود، یا قدرت امواج صوتى و یا نیروى مرموز دیگر، هر چه بود کوه را متلاشى ساخت و موسى در اثر صداى غرّش انهدام کوه (یا از این مکاشفه و جذبه ى باطنى)، بیهوش بر زمین افتاد. [۲۵۲]

دیدن خداوند، تقاضاى جاهلانه ى بنى اسرائیل بود که از موسى مى خواستند خدا را با چشم سر به آنان بنمایاند (که در آیه ۱۵۵ مى خوانیم)، و آن کافران غافل از بودند که هرگز چشم توان دیدن خداوند را ندارد، «لاتدرکه الابصار» [۲۵۳] ، بلکه باید خدا را با چشم دل دید و به او ایمان آورد. چنانکه حضرت على علیه السلام فرمود: «رأته القلوب بحقایق الایمان» [۲۵۴]

چشم دل باز کن که جان بینى آنچه نادیدنى است آن بینى

امام صادق علیه السلام در مورد «انا اوّل المؤمنین» فرمودند: «انا اوّل مَن آمن و صَدّق بانّک لاتُرى» [۲۵۵] ، من اوّلین ایمان آورندگان باشم به این که ذات الهى قابل دیدن نیست.

در جلسه اى مأمون به امام رضا علیه السلام گفت: مگر شما نمى گویید انبیا معصومند، پس چرا موسى رؤیت الهى را از خداوند درخواست کرد؟ «أرنى أنظر الیک»، آیا موسى نمى دانست که خداوند قابل دیدن نیست؟

امام علیه السلام در جواب او فرمودند: حضرت موسى علیه السلام مى دانست که خداوند قابل دیدن با چشم نیست، امّا هنگامى که خدا با موسى سخن گفت و آن حضرت به مردم اعلام نمود، مردم گفتند: ما به تو ایمان نمى آوریم مگر اینکه کلام الهى را بشنویم.

هفتادنفر از بنى اسرائیل برگزیده شدند و به میعادگاه کوه طور آمدند. حضرت موسى علیه السلام سؤال آنان را از خدا درخواست نمود، در این هنگام آنان کلام الهى را از تمام جهات شنیدند، ولى گفتند ایمان نمى آوریم مگر اینکه سخن گفتن خدا را خود ببینیم، صاعقه اى از آسمان آمد و همه ى آنان هلاک شدند. حضرت موسى گفت: اگر با چنین وضعى برگردم، مردم خواهند گفت تو در ادّعایت راستگو نیستى که دیگران را به قتل رساندى. به اذن الهى دوباره همه زنده شدند، این بار گفتند: اگر تنها خودت نیز خدا را ببینى، ما به تو ایمان مى آوریم. موسى گفت: «انّ اللّه لایُرى بالابصار و لا کیفیّه له و انّما یعرف بآیاته و یکلّم باعلامه»، خدا را تنها با نشانه ها و آیاتش مى توان درک کرد. امّا آنان لجاجت کردند، خطاب آمد موسى بپرس آنچه مى پرسند و تورا به خاطر جهالت آنان مؤاخذه نمى کنم. حضرت موسى علیه السلام گفت: «ربّ ارنى انظر الیک»، خطاب آمد: «لن ترانى» هرگز، امّا نگاه کن به کوه، اگر پایدار ماند تو نیز خواهى توانست مرا ببینى.

با اشاره ى الهى کوه متلاشى و به زمینى صاف تبدیل شد وموسى پس از به هوش آمدن گفت: «سبحانک تبتُ الیک»، خدایا! از جهل و غفلت مردم، به شناخت ومعرفتى که داشتم بازگشتم ومن اوّلین کسى هستم که اعتراف مى کنم خدا را نمى توان با چشم سر دید. مأمون با این پاسخ شرمنده شد. [۲۵۶]

در واقع حضرت موسى علیه السلام با بیان جمله ى «ارنى» و پاسخ «لن ترانى» خواست به مردم بفهماند که خداوند براى من قابل رؤیت با چشم نیست، تا چه رسد به شما.

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: اگر خدا قابل رؤیت نیست، پس در مورد روایاتى که مى گویند: پیامبر صلى الله علیه وآله، خدا را دید، یا در قیامت مؤمنان خدا را در بهشت مى بینند، شما چه مى فرمایید؟

حضرت تبسّمى کردند و فرمودند: بسیار زشت است که شخصى ۷۰ – ۸۰ سال در زمین خدا زندگى کند و از رزق و روزى او استفاده کند، امّا او را چنانچه باید نشناسد. پیامبر، خدا را باچشم ندیده است و اگر کسى چنین ادّعایى داشته باشد، دروغگو و کافر است، چنانکه آن حضرت فرمودند: «مَن شبّه اللّه بخلقه فقد کفر» کسى که خدا را به صفات مخلوقات تشبیه کند، کافر است. حضرت على علیه السلام در پاسخ به این سؤال که اى برادر پیامبر صلى الله علیه وآله! آیا تو خدا را دیده اى؟ فرمود: «لم أعبد ربّاً لم أره و لم تره العیون بمشاهده الاعیان ولکن تراه القلوب بحقایق الایمان»، [۲۵۷] خدایى را که ندیده باشم عبادت نمى کنم، امّا نه با چشم سر، که با چشم دل. در جاى دیگر فرمود: «ما رأیتُ شیئاً الاّ و قد رأیتُ اللّه قبله و بعده و معه و فیه» [۲۵۸] چیزى را ندیدم، مگر آنکه خداوند را قبل و بعد و همراه با آن دیدم.

آرى، چشم توان دیدن او را ندارد، «لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» [۲۵۹] ، امّا با چشم دل مى توان خدا را دید، چنانکه قرآن مى فرماید: «لقد رآه نَزلَه اُخرى عند سِدره المنتهى» [۲۶۰] پیامبر، در معراج، ایات عظمت الهى را دید. البتّه آنچه در تورات در مورد ماجراى حضرت موسى در کوه طور آمده، از تحریفات تورات است. [۲۶۱]

۲۵۲) تفسیر نمونه

۲۵۳) انعام، ۱۰۳

۲۵۴) تفسیر صافى

۲۵۵) تفسیر اثنى عشرى

۲۵۶) تفاسیر نورالثقلین و فرقان

۲۵۷) تفسیر فرقان، معانى الاخبار

۲۵۸) تفسیر فرقان

۲۵۹) انعام، ۱۰۳

۲۶۰) نجم، ۱۳ تا ۱۴

۲۶۱) تورات، سِفرخروج، باب ۲۳، آیه ۹

 

پیام ها:

۱- سخن گفتن خداوند با موسى، در جهت رشد و تربیت او بود. «کلّمه ربّه»

۲- آمدن به میقات و شنیدن سخن خداوند، شوق دیدار را نیز در موسى زنده کرد. «لمّا جاء… قال ارنى انظر الیک»

۳- خداوند، با چشم ظاهر دیدنى نیست، نه در دنیا و نه در آخرت. «لن ترانى»

۴- تجلّى خداوند بر موجودات طبیعى، امکان دارد. «تجلّى ربّه للجبل»

۵ – خداوند را باید از راه آثارش شناخت و به جلوه هاى او نگریست. (حقیقت تجلّى هم روشن نیست، بلکه آثار آن مشهود است). «تجلّى… جعله دکّاً»

۶- خدا دیدنى نیست، و گرنه موسى شایستگى و لیاقت دارد. «سبحانک»

۷- دیده شدن خداوند با چشم، نشانه ى جسم بودن اوست که باید خداوند را از آن منزّه دانست. «سبحانک»

۸ – فکر و تقاضاى ناروا نیز توبه دارد، هرگاه درباره خداوند توهّم باطلى تصوّر شد، باید سریعاً او را تنزیه کرد. «سبحانک»

۹- پس از روشن شدن حقیقت، باید آن را پذیرفت و به آن اعتراف کرد. «قال… انا اوّل المؤمنین»

۱۰- انبیا، پیشگامان راه مکتب اند. «أوّل المؤمنین»

 

مشاهده متن و صوت کامل صفحه ۱۶۷ قرآن کریم

به این پست امتیاز دهید.
Likes0Dislikes0
نظرات و ارسال نظر