سبز قامتیکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

نکات تفسیری صفحه 173 قرآن کریم - تفسیر کوتاه

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

تفسیر قرآن کریم صفحه ۱۷۳ – آیات ۱۷۱ تا ۱۷۸ سوره الاعراف

تفسیر قرآن کریم صفحه 173 - آیات 171 تا 178 سوره الاعراف

موضوع: تفسیر قرآن کریم

عنوان: صفحه ۱۷۳

سوره: الاعراف

نوع تفسیر: تفسیر نور

 

متن تفسیر:

 

تفسیر آیه ۱۷۱ سوره الاعراف:

وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّهٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّهٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۷۱﴾
و [یاد کن] هنگامى را که کوه [طور] را بر فرازشان سایبان‏ آسا برافراشتیم و چنان پنداشتند که [کوه] بر سرشان فرو خواهد افتاد [و گفتیم] آنچه را که به شما داده‏ ایم به جد و جهد بگیرید و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید شاید که پرهیزگار شوید (۱۷۱)

نکته ها:

این آیه، مشابه آیه ۶۳ سوره ى بقره وآخرین آیه در این سوره است که درباره بنى اسرائیل سخن مى گوید. از آیه ۱۰۳ تا اینجا، پیاپى مسائلى را در مورد آنان مطرح کرده است.

«نَتق»، به معناى کندن و پرتاب کردن و«ظُلَّه»، به معناى پاره ابر، سقف و سایبان است.

موسى علیه السلام که براى میقات الهى به کوه طور رفته بود، در بازگشت براى هدایت بنى اسرائیل تورات را همراه خود آورد، امّا آنان به مخالفت پرداختند، خداوند کوه را از جا کند وبالاى سرشان قرار داد، آنان وحشت کردند وبه سجده افتاده، قول اطاعت دادند، ولى طولى نکشید دوباره از دین برگشتند.

سؤال: آیا پیمان گرفتن و اطاعت در حال اجبار ارزشى دارد؟

پاسخ: اوّلاً هر اجبارى بد نیست، گاهى معتاد را مجبور به ترک اعتیاد مى کنند که خود یک ارزش است. البتّه عقیده ى قلبى را نمى توان با اجبار تحمیل کرد، امّا عمل صحیح را مى توان به اجبار در جامعه ترویج داد. ثانیاً گاهى کار در آغاز به اجبار القا مى شود، ولى به تدریج از روى آگاهى و اختیار انجام مى گیرد.

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: مراد از قوّت در این آیه قوّت بدنى است یا قلبى؟ حضرت فرمودند: هر دو. [۳۳۱]

۳۳۱) تفسیر عیّاشى و محاسن برقى، ج ۱، ص ۲۶۱

 

پیام ها:

۱- قرار گرفتن کوه، بالاى سر بنى اسرائیل و تهدید آنان، حادثه اى است که نباید فراموش شود. «و اذ نتقنا الجبل…»

۲- یاد گرفتن کافى نیست، بلکه باید یادآورى شود. «خذوا… اذکروا»

۳- براى تربیت عمومى جامعه و براى جلوگیرى از انحراف، گاهى باید از اهرم فشار استفاده کرد. «اذ نتقنا … خذوا ما آتیناکم …»

۴- احکام الهى را باید با جدّیت و قدرت گرفت و عمل کرد. «بقوّه»

۵ – براى رسیدن به کمال تقوا، قاطعیّت در دین و تصمیم جدّى لازم است. «خذوا… بقوّه… لعلّکم تتّقون»

۶- هدف کتب آسمانى و دستورهاى دین، خداترسى و پیدایش تقوا در مردم است. «لعلّکم تتّقون»

۷- با بیان فلسفه و آثار قوانین، دستورات واحکام، دیگران را براى توجّه و عمل به آن تشویق نماییم. «خذوا… لعلّکم تتّقون»

 

تفسیر آیه ۱۷۲ سوره الاعراف:

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ﴿۱۷۲﴾
و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم (۱۷۲)

نکته ها:

«ذریّه»، یا از «ذَرّ»، به معناى ذرّات بسیار کوچک غبار (یا مورچه هاى ریز) است، که مراد از آن در اینجا، اجزاى نطفه ى انسان و یا فرزندان کوچک و کم سن و سال مى باشد، یا از ریشه ى «ذَرو»، به معناى پراکنده ساختن و یا از «ذَرأ»، به معناى آفریدن است. [۳۳۲] امّا اغلب به فرزندان گفته مى شود.

چگونگى پیمان گرفتن خدا از بنى آدم در این آیه بیان نشده است، ولى مفسّران اقوال متعدّدى بیان کرده اند که مشهورترین آنها دو قول است؛ الف: طبق روایات، پس از خلقت حضرت آدم، همه فرزندان او تا پایان دنیا به صورت ذرّات ریز و پراکنده، همچون مورچگان از پشت او بیرون آمده، مورد خطاب و سؤال الهى قرار گرفتند و به قدرت الهى به ربوبیّت خدا اعتراف کردند. سپس همه به صلب و گل آدم برگشتند تا به تدریج و به طور طبیعى به این جهان بیایند. این عالم را «عالم ذرّ» و آن پیمان را «پیمان ألَست» مى گویند. [۳۳۳]

امام صادق علیه السلام فرمود: بعضى از ذریّه ى آدم در عالم ذرّ به زبان اقرار کردند، ولى ایمان قلبى نداشتند. [۳۳۴] از پیامبر صلى الله علیه وآله نقل شده که این اقرار، روز عرفه انجام شده است. [۳۳۵]

ب: مراد از عالم ذرّ، همان پیمان فطرت و تکوین مى باشد. یعنى هنگام خروج فرزندان آدم از صلب پدران به رحم مادران که ذرّاتى بیش نیستند، خداوند فطرت توحیدى و حقّ جویى را در سرشت آنها مى نهد و این سرّ الهى به صورت یک حسّ درونى در نهاد وفطرت همه، به ودیعت نهاده مى شود. همچنین در عقل و خردشان، خداباورى به صورت یک حقیقت خود آگاه نقش مى بندد. و لذا فطرت و خرد بشرى، بر ربوبیّت خداوند گواهى مى دهد.

در بعضى روایات که از امام صادق علیه السلام درباره ى فطرت سؤال شده است، امام، فطرت را همان عالم ذرّ دانسته اند. [۳۳۶]

در برخى روایات، فطرت، اثر عالم ذرّ است نه خود آن، «ثبت المعرفه فى قلوبهم و نسوا الموقف»، بنابراین انسان ها در زمان و موقفى اقرار کرده، ولى آن را فراموش کرده اند، و اثر آن اقرار همان فطرتى است که گرایش دل به سوى اوست. به هرحال آیه، مورد گفتگوى متکلّمین، محدّثین و مفسّرین است، لذا ما علم آن را به اهلش که همان راسخان در علم هستند، واگذار مى کنیم. [۳۳۷]

۳۳۲) تفسیر نمونه

۳۳۳) کافى، ج ۲، ص ۱۳

۳۳۴) تفسیر نورالثقلین

۳۳۵) تفسیر درّالمنثور

۳۳۶) تفسیر برهان ونورالثقلین، پیام قرآن، ج ۳، ص ۱۱۷

۳۳۷) براى اطلاع از اقوال و نظرات مختلف، به کتاب هاى »پیام قرآن«، از آیت اللّه مکارم شیرازى و »منشور جاوید«، آیت اللّه سبحانى و تفسیر اطیب البیان مراجعه کنید

 

پیام ها:

۱- تمام انسان ها، فرزندان حضرت آدم علیه السلام هستند و خداوند از آنها بر ربوبیّت خود اقرار گرفته است. «و اذ اخذ ربّک من بنى آدم… ألست بربّکم»

۲- خداوند، توحید را در فطرت و سرشت انسان ها قرار داده است. «أشهدهم على أنفسهم ألست بربّکم» هر انسانى به گونه اى ربوبیّت و وحدانیّت خداوند را دریافته و بر آن گواه است.

۳- خداوند، پس از آفرینش انسان، ربوبیّت خود را بر او آشکار کرد تا به هنگام لزوم گواهى دهد. «ألستُ بربّکم»

۴- میثاق فطرت و خداجویى، براى اتمام حجّت است. «أن تقولوا یوم القیامه»

۵ – در روز قیامت، ادّعاى غفلت از ربوبیّت خداوند، پذیرفته نیست. «انّا کنّا عن هذا غافلین» جهل و غفلت، عذر پذیرفته نزد خداوند نیست.

 

تفسیر آیه ۱۷۳ و ۱۷۴ سوره الاعراف:

أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ﴿۱۷۳﴾
یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بوده‏ اند و ما فرزندانى پس از ایشان بودیم آیا ما را به خاطر آنچه باطل‏ اندیشان انجام داده‏ اند هلاک مى ‏کنى (۱۷۳)
وَکَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۱۷۴﴾
و اینگونه آیات [خود] را به تفصیل بیان مى ‏کنیم و باشد که آنان [به سوى حق] بازگردند (۱۷۴)

نکته ها:

اگر گواهى بر ربوبیّت در عالم ذرّ یا فطرت نبود، انسان در دنیا به راحتى خداپرست نمى شد و همواره از نیاکان خود تقلید مى کرد. «او تقولوا انّما اشرک آبائُنا…»

 

پیام ها:

۱- فطرت خداشناسى در وجود انسان، براى اتمام حجّت از سوى خداوند است و چراغ فطرت، قدرت نور افشانى بر ظلمات محیط را دارد. «او تقولوا انّما اشرک…»

۲- جامعه و محیط، انسان را مجبور نمى کند. «أو تقولوا انّما أشرک آبائُنا…»

۳- تقلید در اصول دین، جایز نیست. «أشرک آبائُنا»

۴- عقیده، عمل و شرک نیاکان، بستر اعتقاد، عمل وشرک فرزندان مى شود. «أشرک آبائُنا»

۵ – گناه و انحراف خود را به دوش دیگران افکندن، موجّه نیست. «تقولوا انّما أشرک آبائُنا»

۶- اطاعت و احترام نیاکان، تا حدّى است که انسان را به شرک نکشد. «ذرّیه من بعدهم»

۷- مشرکان، باطل گرا مى باشند. «أشرک آبائُنا فعل المبطلون»

۸ – در نظام کیفرى خداوند، هیچ کس به گناه دیگرى مؤاخذه نمى شود. «أفتهلکنا بما فعل المبطلون»

۹- آیات الهى، براى توجّه دادن انسان ها به میثاق فطرت و سرشت توحیدى است. «نفصّل الآیات ولعلّهم یرجعون»

۱۰- اصل، توحید است و شرک، عارضى است، لذا قرآن، خواستار بازگشت مشرکان بها اصالت انسان است. «لعلّهم یرجعون»

 

تفسیر آیه ۱۷۵ سوره الاعراف:

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿۱۷۵﴾
و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد (۱۷۵)

نکته ها:

«اِنسلاخ»، به معناى کندنِ پوست است و در جایى که چیزى به چیزى چسبیده باشد به کار مى رود و در اینجا کنایه از آگاهى و احاطه ى کامل او به معارف است.

جمله ى «فاتبعه»، بیانگر آن است که آن شخص در مسیر حقّ به چنان مقامى رسیده بود که شیطان از او قطع امید کرده بود، امّا با بروز نشانه هاى انحراف، شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و سرانجام در صف گمراهان و شقاوت مندان قرار گرفت. [۳۳۸]

این آیه، به داستان دانشمندى از بنى اسرائیل، به نام «بَلعَم باعورا» اشاره مى کند که نخست در صف مؤمنان و حاملان آیات و علوم الهى بود، امّا با وسوسه ى شیطان و طاغوت، منحرف شد.

امام رضا علیه السلام فرمود: بَلعَم فرزند باعور، اسم اعظم الهى را مى دانست و دعایش مستجاب مى شد، ولى به دربار فرعون جذب شد و با آنکه در ابتداى کار، مبلّغ حضرت موسى علیه السلام بود، ولى سرانجام بر علیه موسى و یاران او اقدام کرده و بد عاقبت شد. [۳۳۹] آرى، زرق و برق دنیا و دربار، عامل سقوط علما و دانشمندان است.

قرآن، نام این شخص را نمى برد، ولى کارش را بازگو مى کند، تا به فرموده ى امام باقر علیه السلام بر هر کس که هواى نفس را بر حقّ غالب کند منطبق شود [۳۴۰] و چنین کسانى در هر زمانى یافت مى شوند و اختصاص به زمان و شخص خاصّى مانند بلعم باعورا ندارد.

ماجراى بَلعم باعورا، در تورات کنونى هم آمده است. [۳۴۱]

۳۳۸) تفسیر نمونه

۳۳۹) تفاسیر نورالثقلین و کنزالدقائق

۳۴۰) تفسیر نورالثقلین

۳۴۱) تورات، سِفر اعداد، باب ۲۲

 

پیام ها:

۱- رهبر باید مردم را نسبت به خطرهاى قابل پیش بینى، آگاه کند و به آنان هشدار دهد. «واتل علیهم…»

۲- گاهى طاغوت ها، علما را هم مى فریبند. سرنوشت دانشمندى همچون بلعم باعورا باید براى تاریخ درس عبرت باشد. «واتل علیهم نبأ…» زیرا داستانى مهم و مفید است. («نبأ» به خبر مهم و مفید مى گویند)

۳- انسان آزاد است و مى تواند تغییر جهت دهد. «آتیناه آیاتنا فانسلخ»

۴- انسان هر چه بالا رود، نباید مغرور شود، چون احتمال سقوط وجود دارد. عاقبتِ کار مهم است. جایگاه هر کس بالاتر، خطرش بیشتر. «فانسلخ منها»

۵ – آنکه از خدا جدا شود، طعمه ى شیطان مى گردد. «فانسلخ منها فأتبعه الشیطان»

۶- شیطان وسوسه مى کند و در کمین است که هر گاه در کسى زمینه اى ببیند، او را دنبال کند. «فانسلخ فأتبعه» (کلمه ى «فاتبعه» در کنار کلمه ى «فانسلخ»، نشان مى دهد که شیطان در کمین است و به محض انسلاخ، انسان را دنبال مى کند.)

۷- شیطان، حریف عالم ربّانى نمى شود. (تا بلعم از آیات دست نکشیده بود، شیطان بر او تسلّط نداشت) «فانسلخ منها فأتبعه الشیطان»

۸ – علم، به تنهایى نجات بخش نیست، زیرا دانشمند دنیاپرست، اسیر شیطان مى شود. «فأتبعه الشیطان»

۹- باید به بد فرجامى اندیشید و از سوء عاقبت ترس داشت، تا نعمت، تبدیل به نقمت نشود. «آتیناه آیاتنا… فکان من الغاوین»

۱۰- رها کردن راه خدا، دور از عقل و خرد است. «فکان من الغاوین»

۱۱- سقوط انسان در چند مرحله واقع مى شود: جداشدن از آیات الهى، پیروى از شیطان وپیوستن به جمع گمراهان. «فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین»

 

تفسیر آیه ۱۷۶ سوره الاعراف:

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾
و اگر مى‏ خواستیم قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى ‏بردیم اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد این مثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند (۱۷۶)

نکته ها:

در این آیه، چون کلمه ى «أرض» در برابر رفعت معنوى قرار گرفته، مراد از آن مسائل حقیر، مادّى و دنیوى است.

پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند: کسى که علم و معلوماتش زیاد شود، امّا هدایت یابى او بیشتر نشود، آن علم سبب دورى بیشتر او از خداوند شده است. [۳۴۲]

قصّه هاى قرآن بر پایه ى حقّ و حقیقت استوار است و براى دلدارى و ثبات قدم پیامبر صلى الله علیه وآله و اهل ایمان، نا امیدى دشمنان و وسیله ى موعظه و تذکّر مؤمنان بوده [۳۴۳] و مایه ى عبرتى براى خردمندان است. [۳۴۴]

۳۴۲) بحار، ج ۲، ص ۳۷

۳۴۳) هود، ۱۲۰

۳۴۴) یوسف، ۱۱۱

 

پیام ها:

۱- پایبندى به آیات الهى، سبب تقرّب به خداوند و مقامات والاست. «لرفعناه بها»

۲- در عین حاکمیّت اراده و خواست خداوند بر جهان، انسان مختار وآزاد است. «و لو شئنا لرفعناه بها ولکنّه اخلد الى الارض…»

۳- خواست خداوند، بر پایه ى عملکرد خودماست. «و لو شئنا لرفعناه بها ولکنّه اخلد الى الارض و اتّبع الهوى» آرى، رسیدن به مقام قرب، مشروط به پرهیز از دنیاگرایى و هوس است.

۴- مردم غافل، به چهار پایان مى مانند، ولى دانشمند دنیاپرست، مثل سگ حریص است. «کمثل الکلب»

۵ – دانشمند بى عمل، منفور است. «کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث…»

۶- اسیر دنیا، هرگز آرامش ندارد. «ان تحمل علیه یلهث أو تترکه یلهث» انسان حریص هر چه داشته باشد، باز هم زبان طمعش بیرون است، زیرا دنیاپرستى و حرص، نهایت ندارد.

۷- علاقه به دنیا و هواپرستى، انسان را نسبت به امور دیگر بى تفاوت مى کند. «ان تحمل … أو تترکه…»

۸ – علماى دین اگر دنیاگرا شدند، در معرض تکذیب آیات الهى و گرایش به کفر قرار مى گیرند. «اخلد الى الارض… کذّبوا بآیاتنا»

۹- سرنوشت علما و دانشمندان فریب خورده، باید مایه عبرت و اندیشه ى مردم باشد. (در آیه ى قبل آمد: «وَاتلُ»، در اینجا مى خوانیم: «فاقصص»).

۱۰- داستان نویسى و داستان سرایى باید در مسیر رشد فکرى انسان باشد، نه تخدیر و سرگرمى. قصّه گویى جهت دار، کار انبیاست. «فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون»

 

تفسیر آیه ۱۷۷ و ۱۷۸ سوره الاعراف:

سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ﴿۱۷۷﴾
چه زشت است داستان گروهى که آیات ما را تکذیب و به خود ستم مى ‏نمودند (۱۷۷)
مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَمَنْ یُضْلِلْ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۱۷۸﴾
هر که را خدا هدایت کند او راه‏یافته است و کسانى را که گمراه نماید آنان خود زیانکارانند (۱۷۸)

نکته ها:

شاید دلیل اینکه در مورد هدایت یافتگان کلمه ى مفرد «مهتد» به کار رفته و در مورد گمراهان به صورت جمع آمده «خاسرون»، آن باشد که راه هدایت یافتگان یکى است و با هم متّحدند، امّا منحرفان، متفرّقند و راهشان متعدّد است.

جان گرگان و سگان هر یک جداست متّحد جان هاى شیران خداست

گرچه هدایت و گمراهى به دست خداست، ولى جنبه ى اجبار ندارد و بى دلیل و بى حساب نیست. خداوند حکیم و رحیم است و تا انسان زمینه را به دست خویش فراهم نسازد، مشمول لطف یا قهر الهى نمى شود.

 

پیام ها:

۱- عاقبتِ زشتى در انتظار تکذیب کنندگان است. «ساء مثلاً»

۲- تکذیب آیات الهى، ظلم به خویش است، نه خداوند. «أنفسهم کانوا یظلمون» مقدّم داشتن «انفسهم» بر «یظلمون»، نشانه ى انحصار است.

۳- هدایت به دست خداوند است و اگر لطف او نباشد، علم به تنهایى سبب نجات و هدایت نمى شود. «من یهد اللّه»

۴- هدایت یافتگان از هر گونه زیان و خسران دور هستند، زیرا ضلالت سرچشمه ى خسارت است. «مَن یضلل اللّه فاولئک هم الخاسرون»

 

مشاهده متن و صوت کامل صفحه ۱۷۳ قرآن کریم

به این پست امتیاز دهید.
Likes0Dislikes0
نظرات و ارسال نظر