سبز قامتدوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

نکات تفسیری صفحه 174 قرآن کریم - تفسیر کوتاه

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

تفسیر قرآن کریم صفحه ۱۷۴ – آیات ۱۷۹ تا ۱۸۷ سوره الاعراف

تفسیر قرآن کریم صفحه 173 - آیات 171 تا 178 سوره الاعراف

موضوع: تفسیر قرآن کریم

عنوان: صفحه ۱۷۴

سوره: الاعراف

نوع تفسیر: تفسیر نور

 

متن تفسیر:

 

تفسیر آیه ۱۷۹ سوره الاعراف:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾
و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ماندگانند (۱۷۹)

نکته ها:

«ذَرَأ» از «ذَرْء»، در اصل به معناى پراکنده ساختن و انتشار است و در اینجا به معناى خلق، آفرینش و اظهار نمودن است.

سؤال: قرآن، در این آیه، آفرینش بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ مى داند و در آیه اى دیگر خلقت جنّ و انس را براى عبادت مى شمارد، «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»، [۳۴۵] کدام یک صحیح است؟

پاسخ: هدف اصلى آفرینش، خداپرستى و عبودیّت است، ولى نتیجه ى کار بسیارى از انسان ها در اثر عصیان، طغیان و پایدارى در کفر و لجاجت، دوزخ است، گویا که در اصل براى جهنّم خلق شده اند. حرف «لام» در «لجهنّم»، براى بیان عاقبت است، نه هدف. مانند نجّار که هدف اصلى اش در فراهم نمودن چوب، ساختن در وپنجره هاى زیبا از آن چوبها مى باشد، ولى کار به سوزاندن چوب هاى بى فایده در بخارى مى انجامد که آن هدف تبعى است.

این مطلب، شبیه این جمله ى حضرت على علیه السلام است که مى فرماید: خداوند فرشته اى دارد که هر روز با صداى بلند مى گوید: «لِدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب» [۳۴۶] بزایید براى مرگ و بسازید براى خرابى، یعنى پایان تولّد، مرگ، پایان ثروت اندوزى، فنا و پایان ساختمان، خرابى است.

آرى، انسان هایى که هویّت انسانى خود را از دست داده اند، جایگاهى جز آتش براى آنان نمى باشد، «ان تحسب انّ اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الاّ کالانعام بل اضلّ سبیلاً» [۳۴۷] چنانکه خود آنان نیز اعتراف مى کنند که اگر دستورات الهى را شنیده بودند و تعقّل مى کردند، دیگر در جهنّم جاى نداشتند. «قالوا لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فى اصحاب السعیر» [۳۴۸]

انسان در داشتن چشم، گوش و زبان، شبیه حیوان است، ولى کیفیّت و هدف بهره بردارى انسان از نعمت ها باید بهتر و بیشتر باشد، وگرنه همچون حیوان بلکه پست تر از آن است. انسان باید علاوه بر ظاهر، ملکوت را ببیند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمه هاى باطنى و معنوى را بشنود.

آدمى زاده طرفه معجونى است از فرشته سرشته، و زحیوان

گر رود سوى این، شود به از این ور رود سوى آن، شود پس از آن

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطیع و موحّد نیافرید؟ حضرت فرمودند: اگر چنین مى شد، دیگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زیرا آنان مجبور بودند و اختیارى نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفرید و علاوه بر عقل و فطرت، با تعالیم پیامبران و کتب آسمانى مسیر هدایت او را روشن نمود و او را به طاعت فرمان داد و از نافرمانى نهى کرد، تا فرمانبرداران از عاصیان مشخّص شوند. گرچه تمام اسباب طاعت و عصیان را خداوند آفریده، امّا به چیزى امر یا نهى نکرده مگر آنکه انسان مى تواند ضد آن را نیز انجام دهد و مجبور نباشد. [۳۴۹] آرى، تکلیف پذیرى تنها ارزش و وجه امتیاز انسان از دیگر موجودات است.

۳۴۵) ذاریات، ۵۶

۳۴۶) نهج البلاغه، قصار ۱۳۲

۳۴۷) فرقان، ۴۴

۳۴۸) مُلک، ۱۰

۳۴۹) تفسیر اثنى عشرى؛ بحار، ج ۳، ص ۶

 

پیام ها:

۱- فرجام بسیارى از انسان ها و جنّیان، دوزخ است. «ذرأنا…»

۲- جنّ هم مثل انسان، تکلیف و اختیار، کیفر و پاداش دارد. «من الجنّ و الانس»

۳- ملاک انسانیّت، فهم پذیرش معارف و تکالیف دینى است، وگرنه انسان مانند حیوانات است. «اولئک کالانعام»

۴- کسى که با وجود توانایى از نعمت هاى الهى بهره ى صحیح نبرد، بدتر از موجودى است که اساساً فاقد آنهاست. «بل هم اضلّ»

۵ – انسان هاى غافل و بى بصیرت، (در بى تفاوتى، شکم پرستى، شهوت پرستى، استثمار شدن و محرومیّت از لذّت معرفت) مانند چهارپایان مى باشند. «اولئک کالانعام»

۶- غافلان، از حیوانات هم بدترند. «بل هم أضلّ اولئک هم الغافلون»

۷- انسان هاى بى بصیرت، از هدف، خدا، خود، امکانات، آخرت، ذریّه، آیات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خویش غافلند. «اولئک هم الغافلون»

۸ – دوزخى شدن بسیارى از انسان ها، به خاطر بهره نبردن از نعمت هاى الهى در مسیر هدایت و کمال است. زیرا با داشتن چشم، گوش و دل، خود را به غفلت زده اند. «اولئک هم الغافلون»

 

تفسیر آیه ۱۸۰ سوره الاعراف:

وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۸۰﴾
و نامهاى نیکو به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانید و کسانى را که در مورد نامهاى او به کژى مى‏ گرایند رها کنید زودا که به [سزاى] آنچه انجام مى‏ دادند کیفر خواهند یافت (۱۸۰)

نکته ها:

گرچه همه ى نام ها و صفات الهى نیکوست و خداوند همه ى کمالات را دارد که قابل احصا و شماره نیست، امّا در روایات، بر ۹۹ اسم تکیه شده، که در کتب اهل سنّت مانند صحیح مسلم، بخارى، ترمذى نیز آمده است. و هر کس خدا را با آنها بخواند، دعایش مستجاب مى شود. [۳۵۰] و هر کس آنها را شماره کند، اهل بهشت است. البتّه منظور تنها شمردن لفظى و با حرکات لب نیست، بلکه توجّه و الهام گرفتن از این صفات و اتّصال به آنهاست. این ۹۹ اسم، عبارتند از:

«اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّمیع، البصیر، القدیر، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البدیع، البارّ، الاکرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحقّ، الحسیب، الحمید، الحفىّ، الربّ، الرّحمن، الرّحیم، الذّارء، الرّازق، الرّقیب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، السیّد، السُبّوح، الشهید، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القدیم، الملک، القدّوس، القوىّ، القریب، القیّوم، القابض، الباسط، قاضى الحاجات، المجید، المولى، المنّان، المحیط، المبین، المقیت، المصوّر، الکریم، الکبیر، الکافى، کاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوکیل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر النّاصرین، الدیّان، الشکور، العظیم، اللطیف، الشافى». [۳۵۱] در قرآن، اسامى خدا تا ۱۴۵ نام آمده و عدد ۹۹ در روایات، یا براى این است که برخى نام ها قابل ادغام و تطبیق بر بعض دیگر است، یا مراد این است که این نام ها در قرآن نیز هست، نه اینکه فقط این تعداد باشد. در بعضى آیات، مضمون این نام ها وجود دارد. مثلاً «صادق»، به عنوان نام خدا در قرآن نیست، ولى آیه ى «و من أصدق من اللّه قیلاً» [۳۵۲] یعنى چه کسى راستگوتر از خداست؟ آمده است. در برخى روایات و دعاها مانند دعاى جوشن کبیر، نام هاى دیگرى هم براى خدا بیان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و برکات و امتیازات خاصّى دارد. فخررازى مى گوید: همه ى صفات خداوند، به دو چیز بر مى گردد: بى نیازى او و نیاز دیگران به او. [۳۵۳]

امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، اسماى حسنى ماییم. [۳۵۴] یعنى صفات الهى در ما منعکس شده است و ما راه شناخت واقعى خداییم. طبق این احادیث، جمله ى «ذروا الّذین یلحدون»، به ما مى گوید که به ملحدین فضائل اهل بیت علیهم السلام تکیه و اعتنا نکنید.

در روایت دیگرى امام رضا علیه السلام فرمودند: ما اهل بیت علیهم السلام اسماى حسناى خدا هستیم که عمل هیچ کس بدون معرفت ما قبول نمى شود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لایقبل اللّه من احد عملاً الاّ بمعرفتنا» [۳۵۵]

عبارت «الاسماء الحسنى»، چهار بار در قرآن آمده است. [۳۵۶] اسماى حُسنى سه مصداق دارد: صفات الهى، نام هاى الهى و اولیاى الهى. [۳۵۷]

امام رضا علیه السلام فرمود: هرگاه به شما مشکلات و سختى روى آورد، به وسیله ى ما از خداوند کمک بخواهید و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» [۳۵۸]

طبق روایات، هر که اسم اعظم خداوند را بداند، دعایش مستجاب است و مى تواند در طبیعت، تصرّف کند. چنانکه بلعم باعورا (که در آیه ۱۷۵ از او یاد شد) اسم اعظم الهى را مى دانسته است.

امّا اینکه اسم اعظم چیست؟ بعضى گفته اند: یکى از نام هاى الهى است که بر ما پوشیده است. بعضى گویند: اسم اعظم، در حقیقت لفظ و نام نیست، بلکه کمال و صفتى از خداوند است که هر کس بتواند پرتوى از آن را در وجود خویش پدید آورد، قدرت روحى او به حدّى مى رسد که مى تواند در طبیعت تصرّف کند، وگرنه چنان نیست که یک فرد، با فراگرفتن لفظ و گفتن کلمه اى بتواند مستجاب الدّعوه شود و مثلا در جهان اثر بگذارد. [۳۵۹]

امام رضا علیه السلام فرمود: «انّ الخالق لا یوصف الاّ بما وصف به نفسه» آفریدگار، جز به آنچه خود توصیف کرده، وصف نمى شود. یعنى نمى توان از پیش خود بر خدا نام نهاد. مثلاً او را عفیف و شجاع و امثال آن نامید. [۳۶۰]

اسم، نمایانگر مسمّى است، ذات خداوند مقدّس است، نام او هم باید مقدّس باشد. بنابراین هم ذات خدا را باید منزّه شمرد، «سبحانه عمّا یشرکون» [۳۶۱] و هم نام او را تنزیه کرد. «سبّح اسم ربّک الاعلى» [۳۶۲] لذا قرار دادنِ نام دیگران در ردیف نام خدا جایز نیست و نمى توان گفت: به نام خدا و خلق.

 

شهید مطهرى مى گوید: نام هاى خداوند جنبه علامت ندارند، بلکه نمایان گر صفت و حقیقتى از حقایق ذات مقدّس او مى باشند. [۳۶۳]

امام صادق علیه السلام ذیل این آیه فرمود: غیر خدا را با اسم هاى الهى نام ننهید و آنگاه به مناسبت جمله «یلحدون فى اسمائه» فرمود: «یضعونها فى غیر مواضعها» آنان نام هاى الهى را در غیر مورد آن بکار مى برند و با این کار، مشرک مى شوند و به همین دلیل خداوند فرمود: و ما یؤمن اکثرهم باللّه و هم مشرکون» [۳۶۴] ایمان اکثر مردم با شرک همراه است. [۳۶۵]

۳۵۰) تفاسیر المیزان و نمونه

۳۵۱) تفاسیر مجمع البیان و نورالثقلین؛ توحید صدوق

۳۵۲) نساء، ۱۲۲

۳۵۳) تفسیر کبیرفخررازى

۳۵۴) تفسیر نورالثقلین؛ کافى، ج ۱، ص ۱۴۳

۳۵۵) تفسیر اثنى عشرى

۳۵۶) اسراء، ۱۱۰ ؛ طه، ۸ ؛ حشر، ۲۴ و این آیه

۳۵۷) تفسیر فرقان

۳۵۸) بحار، ج ۹۱، ص ۵

۳۵۹) تفسیر نمونه

۳۶۰) تفسیر فرقان

۳۶۱) توبه، ۳۱

۳۶۲) اعلى، ۱

۳۶۳) آشنایى با قرآن، ص ۱۴

۳۶۴) یوسف، ۱۰۶

۳۶۵) تفسیر نورالثقلین ؛ توحید صدوق، ص ۳۲۴

 

پیام ها:

۱- کلمه ى «اللّه»، محور همه ى اسماى الهى است. «وللّه الاسماء الحسنى» (کلمه ى «اللّه»، دربردارنده ى تمام صفات الهى است)

۲- تمام خصال نیکو، براى خداست، دیگران براى رسیدن به «حُسنى» باید سراغ او بروند. «للّه الاسماء الحسنى»

۳- دعوت و دعا باید به زیبایى ها و خوبى ها باشد. «الحسنى فادعوه بها»

۴- اسماى الهى نشانه هاى اوست، مى توان از نشانه به او رسید. «للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»

۵ – ایمان به اینکه خداوند تمام کمالات را دارد و از همه ى عیب ها دور است، انسان را به دعا و ستایش وامى دارد. «فادعوه بها»

۶- داروى غفلت، یاد خداست. در آیه ى قبل خواندیم: «هم الغافلون» در این آیه مى خوانیم: «فادعوه بها»

۷- اسلام، به نام نیکو و دورى از انحراف در نام گذارى توجّه دارد. «الاسماء الحسنى… یلحدون فى أسمائه»

۸ – نسبت به ملحدان و منحرفان، عکس العمل نشان دهیم. «ذروا الّذین یلحدون»

۹- راه حقّ، فطرى است و انحراف از آن، بر خلاف مسیر فطرت است. (یاد خداوند به وصفى که سزاوار او نیست، انحراف و خارج شدن از حقّ و اعتدال است.) «الّذین یُلحِدون» («الحاد»، به معناى انحراف است)

۱۰- هم نام و صفات خدا را به دیگرى نسبت دادن الحاد است، هم نام دیگران را به خدا نسبت دادن. «یُلحدون فى أسمائه»

 

تفسیر آیه ۱۸۱ سوره الاعراف:

وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ ﴿۱۸۱﴾
و از میان کسانى که آفریده‏ ایم گروهى هستند که به حق هدایت مى کنند و به حق داورى مى ‏نمایند (۱۸۱)

نکته ها:

در روایات آمده است مراد از این آیه اهل بیت پیامبر علیهم السلام و شیعیان آنان مى باشند. [۳۶۶]

در روایت دیگرى پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند: مراد گروهى از امّت من هستند که تمام احکام، دستورات، عطاها و دادوستدهاى آنان برپایه ى حقّ استوار باشد. [۳۶۷]

حضرت على علیه السلام ضمن اشاره به گروه هاى مختلفى که در امّت اسلامى پیدا خواهند شد، فرمودند: تنها گروهى که اهل نجاتند، شیعیان اهل بیت علیهم السلام مى باشند. [۳۶۸]

۳۶۶) تفسیر مجمع البیان

۳۶۷) تفاسیر فرقان و درّالمنثور

۳۶۸) تفسیر نمونه ؛ کافى، ج ۱، ص ۴۴

 

پیام ها:

۱- همه ى مردم، زمینه ى پذیرش هدایت و عدالت را در خود بارور نکرده اند، بلکه تنها گروهى چنین مى باشند. «و ممّن خلقنا امّه»

۲- هدایت گرى با روشها و وسائل باطل و یا به سوى باطل، ممنوع است. «یهدون بالحقّ»

۳- هدایت، حکومت و قضاوت، باید در مسیر «حقّ» باشد. «یهدون بالحقّ و به یعدلون»

۴- کسانى ارزش بیشترى دارند که علاوه بر هدایت پذیرى، در فکر ایجاد نظام حقّ نیز باشند. آرى، تنها شناخت و عمل شخصى کافى نیست، نشر حقّ نیز مهم است. («به یعدلون»، یعنى «به یحکمون»).

۵ – جامعه به گروهى هدایتگر و داورِ به حقّ، نیازمند است. (کلّ آیه)

 

تفسیر آیه ۱۸۲ و ۱۸۳ سوره الاعراف:

وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۱۸۲﴾
و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایى که نمى‏ دانند گریبانشان را خواهیم گرفت (۱۸۲)
وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ﴿۱۸۳﴾
و به آنان مهلت مى‏ دهم که تدبیر من استوار است (۱۸۳)

نکته ها:

«استدراج» که یکى از سنّت هاى الهى نسبت به مکذّبین و مُترفین است، از «درجه» به معناى درهم پیچیدن تدریجى است. [۳۶۹] این سنّت در آیه ۴۴ سوره ى قلم هم آمده است. حضرت على علیه السلام فرمود: آنان که در رفاه و آسایش زندگى مى کنند، به فکر خطر استدراج باشند، مبادا نعمت ها وسیله ى خواب و غفلت آنان شود. [۳۷۰] همچنین فرمودند: کسى که در مواهب و امکانات بسیار زندگى کند و آن را مجازات استدراجى نداند، از نشانه هاى خطر غافل مانده است. [۳۷۱] آرى، خداوند مهلت مى دهد، امّا اهمال نمى کند. چنانکه بزرگان گفته اند: «انّ اللّه یمهل و لایهمل»

حضرت على علیه السلام فرمود: هنگامى که خداوند اراده خیرى براى بنده اى نماید، به هنگام انجام گناه او را گوشمالى مى دهد تا توبه نماید، ولى هنگامى که بر اثر اعمالش، بدى و شرى مقدّر شود، هنگام گناه نعمتى به او مى بخشد تا توبه و استغفار را فراموش کند و به گناه ادامه دهد که در واقع نوعى عذاب مخفیانه و به تدریج است. چنانکه خداوند مى فرماید: «سنستدرجهم من حیث لایعلمون». [۳۷۲]

کید الهى و مهلت و طول عمر دادن به عنوان «استدراج»، بارها در آیات قرآن آمده است، مثل این آیات: «لا تحسبنّ الّذین کفروا انّما نُملى لهم خیرٌ لانفسهم انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً» [۳۷۳] کفّار گمان نکنند که مهلتى که به آنان مى دهیم، خیر آنهاست بلکه ما از این جهت به آنان مهلت مى دهیم تا بر گناهانشان بیافزایند، «فذرهم فى غمرتهم حتّى حین» [۳۷۴] ، پس ایشان را در غفلتشان واگذار. و نیز آیات: ۱۹۶ سوره ى آل عمران، ۴۴ سوره ى انعام، ۵۵ سوره ى توبه و ۵۵ و ۵۶ سوره ى مؤمنون.

گاهى نعمت هاى الهى، پرده پوشى هاى خداوند و ستایش هاى مردمى، همه و همه، از وسائل غرور و سرگرمى و به نحوى استدراج است. [۳۷۵]

حضرت على علیه السلام فرمود: تحریف گران توجیه کار که هر روز مطیع طاغوتى هستند، مشمول قانون استدراج مى باشند. [۳۷۶]

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند، دوستان خود را با تلخى ها هشدار مى دهد و نااهلان را در رفاه، رها مى کند. [۳۷۷]

۳۶۹) مفردات راغب

۳۷۰) تفسیر نورالثقلین

۳۷۱) تفسیر نمونه

۳۷۲) تفاسیر نمونه و برهان

۳۷۳) آل عمران، ۱۷۸

۳۷۴) مؤمنون، ۵۴

۳۷۵) تفسیر نمونه

۳۷۶) تفسیر نورالثقلین

۳۷۷) تفسیر نمونه

 

پیام ها:

۱- تکذیب آیات روشن الهى، به سقوط تدریجى وهلاکت مخفى مى انجامد. «و الّذین کذّبوا بآیاتنا سنسستدرجهم من حیث لا یعلمون» (چوب خدا، صدا ندارد)

۲- مهلت دادن به مردم، از سنّت هاى خداست، تا هر کس در راهى که برگزیده، به نتیجه برسد و درها به روى همه باز باشد، هم فرصت طغیان داشته باشند، هم مجال توبه و جبران. «سنستدرجهم»

۳- غالباً سقوط انسان، پلّه پله و آرام آرام است. «سنستدرجهم من حیث لا یعلمون»

۴- عمر و زندگى، به دست خداست و گنهکار را از قدرت خدا گریزى نیست. «و اُملى لهم»

۵ – خداوند فرصت توبه و جبران را به کافران مى دهد، ولى آنان لایق نیستند. «و اُملى لهم»

۶- همیشه نعمت ها نشانه ى لطف خدا نیست، گاهى زمینه اى براى قهر ناگهانى خداوند است. «اُملى – کیدى»

۷- مرفّهان غافل، با تدبیر خدا طرفند. «اُملى لهم انّ کیدى» (همان گونه که کید، عملى پنهانى است، استدراج نیز عذابى مخفیانه مى باشد)

۸ – خطر غرور و غفلت تا حدّى است که خداوند با سه تعبیر پیاپى آن را مطرح کرده است. «سنستدرجهم – اُملى لهم – کیدى»

۹- طرح و تدبیر الهى، شکست ناپذیر است. «انّ کیدى متین»

 

تفسیر آیه ۱۸۴ سوره الاعراف:

أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۱۸۴﴾
آیا نیندیشیده‏ اند که همنشین آنان هیچ جنونى ندارد او جز هشداردهنده‏ اى آشکار نیست (۱۸۴)

نکته ها:

«جِنّه»، به معناى جنون و در اصل به معناى پوشش است، گویا هنگام جنون، پوششى روى عقل قرار مى گیرد.

هنوز پیامبر به مدینه هجرت نکرده بود که شبى بر کوه صفا تا پاسى از شب، مردم را به خدا دعوت کرده و از مجازات هاى الهى بیم و اندرز مى داد. مشرکان گفتند: رفیق ما دیوانه شده است که چنین سخنانى بر زبانش جارى مى شود. آیات فوق نازل شد.

آنان به کسى تهمت جنون مى زدند که قبل از رسالت، او را محمّد امین نام نهاده بودند.

 

پیام ها:

۱- تهمت و جسارت، شیوه و عمل اهل فکر و اندیشه نیست. «أولم یتفکّروا»

۲- پیامبر، مصاحب و هم صحبت مردم است. اگر دیوانه بود، چرا قبلاً نگفتند و چرا سالها با او هم صحبت شدند؟ «صاحبهم»

۳- در نظام فاسد، به حقّ گویان نسبت جنون مى دهند. «من جِنّه»

۴- پیامبران، از سوى مخالفان گرفتار تهمت سحر یا جنون بوده اند.«من جِنّه» چنانکه در آیه اى دیگر مى خوانیم: «کذلک ما أتى الّذین من قبلهم من رسول الاّ قالوا ساحر أو مجنون» [۳۷۸]

۵ – در شیوه ى تبلیغ و تربیت و مخاطب شناسى، براى تربیت غافلان باید بیشتر نذیر بود، نه بشیر. «ان هو الاّ نذیر»

۶- براى مردم مغرور و خواب آلود، باید صریح و آشکار حرف بزنیم. «مبین»

۳۷۸) ذاریات، ۵۲

 

تفسیر آیه ۱۸۵ سوره الاعراف:

أَوَلَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ﴿۱۸۵﴾
آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریسته‏ اند و اینکه شاید هنگام مرگشان نزدیک شده باشد پس به کدام سخن بعد از قرآن ایمان مى ‏آورند (۱۸۵)

نکته ها:

«ملکوت» از «مُلک»، به معناى حکومت و مالکیّت است. اینجا به حکومت مطلقه ى خداوند بر هستى اطلاق شده است.

 

پیام ها:

۱- نگاه اندیشمندانه، عمیق و متفکّرانه، ثمربخش و کارگشا مى باشد. (توجّه و اندیشه درباره ى باطن هستى و شیوه ى ارتباط آن با آفریدگار، آدمى را به خداوند مرتبط مى سازد، چنانکه توحید و نبوّت را باید با عقل و فکر فهمید، نه از روى تقلید). «أولم یتفکّروا، أولم ینظروا»

۲- توحید، سرچشمه و پشتوانه ى نبوّت است و دقّت در ملکوت هستى، روشن مى کند که این نظام رها شده نیست. «أولم ینظروا … فباىّ حدیث»

۳- بیشتر بدبختى ها به خاطر غفلت از یاد مرگ است. «عسى ان یکون قداقترب أجلهم» (یاد مرگ، در کاستن از لجاجت، مؤثّر است و مردم را به استفاده از فرصت و به ایمان آوردن پیش از فرا رسیدن مرگ، فرا مى خواند)

۴- آفرینش هیچ ذرّه اى، بى هدف نیست. «من شى ء»

۵ – قرآن و آیات الهى، بهترین کتاب و سخن است و هیچ عذرى براى نپذیرفتن آنها نیست. «فبأىّ حدیث بعده»

۶- کسى که به قرآن و معارف آن ایمان نیاورد، دیگر به هیچ سخن هدایت بخشى ایمان نمى آورد. «فبأىّ حدیث بعده یؤمنون»

۷- دقّت در نظام تکوین، سبب ایمان آوردن به نظام تشریع است. «أولم ینظروا… بعده یؤمنون»

 

تفسیر آیه ۱۸۶ سوره الاعراف:

مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَا هَادِیَ لَهُ وَیَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿۱۸۶﴾
هر که را خداوند گمراه کند براى او هیچ رهبرى نیست و آنان را در طغیانشان سرگردان وا مى‏ گذارد (۱۸۶)

پیام ها:

۱- سزاى کسانى که به هشدارهاى انبیا گوش نمى دهند و به گفته هاى آنان نمى اندیشند، این است که گرفتار قهر الهى شده و به حال خود رها شوند. «فبأىّ حدیث بعده یؤمنون… و یذرهم»

۲- اضلال، کار خداست ولى زمینه ساز آن، نیّت و عمل خود انسان است که سبب مى شود قلب او زنگ بگیرد و هدایت الهى را نپذیرد. «یضلل اللّه» آیات دیگرى نیز این حقیقت را بیان مى کند، از جمله: «وما یُضلّ به الاّ الفاسقین» [۳۷۹] و «بل ران على قلوبهم ماکانوا یکسبون» [۳۸۰]

۳- طغیان و سرکشى مردم اجبارى نیست و گمراهى انسان ها، نتیجه ى انتخاب خود آنان است. «طغیانهم» (انسان، از ابتدا بد آفریده نشده است)

۴- طاغوت ها، سرگردانند. «فى طغیانهم یعمهون»

۵ – اگر هدایت الهى نباشد، گمراهى و سرگردانى انسان مستمرّ و ادامه دار است. «یعمهون»

۳۷۹) بقره، ۲۶

۳۸۰) مطفّفین، ۱۴

 

تفسیر آیه ۱۸۷ سوره الاعراف:

یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی لَا یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَهً یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۱۸۷﴾
از تو در باره قیامت مى ‏پرسند [که] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمى‏ گرداند [این حادثه] بر آسمانها و زمین گران است جز ناگهان به شما نمى ‏رسد [باز] از تو مى ‏پرسند گویا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بیشتر مردم نمى‏ دانند (۱۸۷)

نکته ها:

کفّار قریش، گروهى را نزد علماى یهود فرستادند تا مطالب و سؤالات دشوارى فرا گرفته و از پیامبر صلى الله علیه وآله بپرسند، و او از عهده ى پاسخگویى بر نیاید و محکوم شود. یکى از آن سؤال ها، تعیین زمان وقوع قیامت بود. [۳۸۱]

«السّاعه»، زمان شروع قیامت است، و«القیامه»، زمان حساب و کتاب، پاداش و جزا مى باشد. «مرُسى» [۳۸۲] ، به معناى ثبوت و وقوع است، «جبال راسیات»، یعنى کوه هاى استوار و محکم. «حَفىّ»، به معناى پیگیرى و تحقیق است، حفىّ بودن پیامبر صلى الله علیه وآله، یعنى گویا پیامبر فرارسیدن روز قیامت را از خدا پرسیده و تحقیق کرده و مى داند.

سنگینى قیامت در آسمان ها و زمین، شاید به خاطر بهم ریختگى کرات و بى نور شدن خورشید و زیر و رو شدن زمین باشد. و شاید مراد از سنگینى قیامت، سنگینى کیفرها در آن روز باشد. در دعاى کمیل مى خوانیم: «وهذا ما لاتقوم لها السموات و الارض»، آسمان ها و زمین طاقت تحمّل عذاب دوزخ را ندارند.

از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله درباره ى ظهور و خروج حضرت قائم علیه السلام پرسیدند، حضرت فرمودند: «مثلهُ مثل الساعه» قیام او مثل برپایى قیامت ناگهانى است. سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «لایجلّیها لوقتها الاّ هو ثقلت فى السموات والارض لاتأتیکم الاّ بغتهً». این حدیث از امام رضا علیه السلام نیز روایت شده است. [۳۸۳]

۳۸۱) تفسیر برهان

۳۸۲) تفسیر مراغى

۳۸۳) تفسیر نورالثقلین

 

پیام ها:

۱- مردم، مکرّر از پیامبر سؤال مى کردند و گاهى از زمان وقوع قیامت مى پرسیدند. «یسئلونک» (فعل مضارع نشان دوام و استمرار است)

۲- جز خداوند، کسى از زمان برپایى قیامت آگاه نیست. «انّما علمها عند ربّى» آرى، ندانستن زمان برپایى قیامت، براى آماده باش انسان بهتر است.

۳- قیامت، قابل پیش بینى نیست و در زمانى که انتظارش نمى رود، ناگهانى رخ خواهد داد. «بغتهً» («بغته» در موردى بکار مى رود که انسان حتّى احتمال و حدس آن را نیز در ذهن خود نداشته باشد)

۴- قیامت بسیار گران وسنگین است، حتّى بر آسمان ها و زمین، تا چه رسد به انسان ها. «ثقلت فى السموات و الارض»

۵ – در مورد آنچه نمى دانیم، از گفتنِ «نمى دانم» نهراسیم. در این آیه پیامبر دوبار فرمان یافته که بگوید: «قل انّما علمها عند ربّى… قل انّما علمها عند اللّه» و در جاى دیگر نیز مى فرماید: سرنوشت خود و شما را نمى دانم. «قل ما کنت بدعاً من الرسل و ما ادرى ما یفعل بى و لا بکم ان اتّبع الاّ ما یوحى الىّ» [۳۸۴]

۶- ندانستن خصوصیّات و جزئیّات قیامت، ضررى به اصل نبوّت ومعاد نمى زند. هیچ کس از زمان و مکان مرگ خود آگاه نیست، ولى این دلیل انکار اصل مرگ نمى شود. «انّما علمها عند ربى»

۳۸۴) احقاف، ۹

 

مشاهده متن و صوت کامل صفحه ۱۷۴ قرآن کریم

به این پست امتیاز دهید.
Likes0Dislikes0
نظرات و ارسال نظر