سبز قامتیکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

نکات تفسیری صفحه 175 قرآن کریم - تفسیر کوتاه

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

تفسیر قرآن کریم صفحه ۱۷۵ – آیات ۱۸۸ تا ۱۹۵ سوره الاعراف

تفسیر قرآن کریم صفحه 175 - آیات 188 تا 190 سوره الاعراف

موضوع: تفسیر قرآن کریم

عنوان: صفحه ۱۷۵

سوره: الاعراف

نوع تفسیر: تفسیر نور

 

متن تفسیر:

 

تفسیر آیه ۱۸۸ سوره الاعراف:

قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿۱۸۸﴾
بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختیار سود و زیانى ندارم و اگر غیب مى‏ دانستم قطعا خیر بیشترى مى‏ اندوختم و هرگز به من آسیبى نمى ‏رسید من جز بیم‏ دهنده و بشارتگر براى گروهى که ایمان مى ‏آورند نیستم (۱۸۸)

نکته ها:

در قرآن و روایات، مطالبى بیان شده است که نشان مى دهد انبیا و اولیاى الهى علم غیب داشته اند، همچنین آیات و روایاتى نظیر همین آیه به چشم مى خورد که نشانگر آن است که آنان علم غیب ندارند! جمع میان این دو دسته آیات و روایات به چند صورت است:

الف: آنجا که مى فرماید علم غیب نمى دانند، مراد آن است که آن بزرگواران از پیش خود غیب نمى دانند و آنجا که مى گوید غیب مى دانند، یعنى با اراده و الهام و وحى خدا مى دانند، نظیر آنکه مى گوییم: فلان شهر نفت ندارد یا نفت دارد که مراد ما از نداشتن این است که زمین آن نفت خیز نیست، یعنى از خود نفتى ندارد و مراد از داشتن نفت آن است که به وسیله ى لوله و ماشین و کشتى و قطار، نفت به آنجا مى رسد.

ب: علم غیب، دو گونه است که انبیا بخش اعظم آن را مى دانند، نظیر اخبارى که قرآن به نام غیب به پیامبر اسلام وحى فرمود: «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک» [۳۸۵] و بخشى از علم غیب مخصوص خداوند است و هیچ کس از آن اطّلاعى ندارد، نظیر علم به زمان برپایى قیامت. پس آنجا که نمى دانند یعنى بخش مخصوص به خداوند را نمى دانند و آنجا که مى دانند، یعنى بخشى دیگر را مى دانند.

ج: مخاطبین آن بزرگواران متفاوت بودند؛ بعضى اهل غلوّ و مبالغه بودند که پیامبران و ائمّه اطهار علیهم السلام به آنان مى فرمودند: ما غیب نمى دانیم تا درباره ى آنان مبالغه نکنند. و بعضى در معرفت آن بزرگواران ناقص بودند، که پیامبر و امام، براى رشد آنان، گوشه اى از علم غیب خود را عرضه مى کردند.

د: مراد از نداشتن علم غیب، نداشتن حضور ذهنى است. ولى به فرموده ى روایات براى امامان معصوم عمودى از نور است که با مراجعه به آن از همه چیز آگاهى پیدا مى کنند. نظیر انسانى که مى گوید من شماره ى تلفن فلانى را نمى دانم، ولى دفترچه راهنمایى دارد که مى تواند با مراجعه به آن همه ى شماره ها را بداند.

ه : آگاهى از غیب، همه جا نشانه ى کمال نیست، بلکه گاهى نقص است. مثلاً شبى که حضرت على علیه السلام در جاى پیامبر صلى الله علیه وآله خوابیدند، اگر علم داشتند که مورد خطر قرار نمى گیرند، کمالى براى آن حضرت محسوب نمى شد، زیرا در این صورت، همه حاضر بودند جاى آن حضرت بخوابند. در اینجا کمال به ندانستن است.

و: خداوند علم غیبى را که توقّع سود و زیان در آن است، به آنان مرحمت نمى کند. نظیر همین آیه ى مورد بحث، ولى در مواردى که هدف از علم غیب، ارشاد و هدایت مردم باشد، خداوند آنان را آگاه مى سازد، همان گونه که عیسى علیه السلام به یاران خود فرمود: من مى توانم بگویم که شما مردم در خانه ى خود نیز چه چیزى را ذخیره کرده اید. «و ماتدّخرون فى بیوتکم» [۳۸۶]

بعضى مفسران گفته اند که اهل مکّه به رسول خدا صلى الله علیه وآله گفتند: اگر با خدا ارتباط دارى، چرا از گرانى و ارزانى اجناس در آینده با خبر نمى شوى تا بتوانى سود و منفعتى بدست آورى و آنچه به زیان شماست، کنار بگذارى، که آیات فوق نازل شد. [۳۸۷]

۳۸۵) هود، ۴۹

۳۸۶) آل عمران، ۴۹

۳۸۷) تفاسیر مجمع البیان و نمونه

 

پیام ها:

۱- هر که ایمانش بیشتر باشد، نسبت به تکلیف وخواست الهى تسلیم تر است و خود بیشتر احساس عجز مى کند. «لا أملک لنفسى …»

۲- همه ى سود و زیان ها را به اراده و خواست خدا بدانیم. «الاّ ما شاء اللّه»

۳- پیامبر از پیش خود و براى زندگى شخصى خویش، غیب نمى داند. اخبار غیبى به عنوان پیامبر بودن به او داده شده، آن هم از سوى خدا. «لو کنت …»

۴- زمان برپایى قیامت، از امور غیبى است. «یسئلونک عن الساعه… و لو کنت اعلم الغیب»

۵ – شناخت آینده، زمینه ساز رفاه و آسایش، و جهل به آن، زمینه ساز زیان و مشکلات است. «لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت…»

۶- زندگانى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مانند مردم دیگر، آمیخته با رنج و سختى بود. «و ما مسّنى السوء»

۷- پیامبر صلى الله علیه وآله مژده رسان و بیم دهنده ى همه ى بشر است، امّا تنها مؤمنان که تحت تأثیر قرار مى گیرند. «نذیر و بشیر لقوم یؤمنون»

 

تفسیر آیه ۱۸۹ سوره الاعراف:

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿۱۸۹﴾
اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفرید و جفت وى را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد پس چون [آدم] با او [حوا] درآمیخت باردار شد بارى سبک و [چندى] با آن [بار سبک] گذرانید و چون سنگین‏بار شد خدا پروردگار خود را خواندند که اگر به ما [فرزندى] شایسته عطا کنى قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود (۱۸۹)

پیام ها:

۱- گوهر وجودى زن و مرد یکى است. «وجعل منها زوجها»

۲- ازدواج و همسر، عامل آرامش روح و زندگى است وناآرامى هاى روانى را برطرف مى کند. «لیسکن الیها»

۳- اساس زندگى بر انس و الفت است، نه اختلاف و شقاق. «لیسکن الیها»

۴- مسائل جنسى را با کنایه بیان کنیم. «تغشّاها»

۵ – آمیزش زن و شوهر باید در پنهانى باشد. «تغشّاها»

۶- رشد جنین، تدریجى است، تا زن آمادگى داشته باشد. «خفیفاً، أثقلت»

۷- تا بار انسان سنگین نشود، متوجّه مسئولیّت خود نمى شود. «فلما أثقلت دعوا»

مشکلات، وسیله ى توجّه به خدا و پیدایش حالت روحى و معنوى و آماده نمودن دل و وجدان انسان است. مانند زنان باردار که چون از تقدیر الهى بى خبرند دائم در اضطراب به سر مى برند و پذیراى هرگونه موعظه و راهنمایى مى باشند. ۸ – پدر و مادر در سرنوشت فرزند، احساس مسئولیّت مى کنند. «دَعَوا»

۹- انسان فطرتاً میل به بقاى نسل و فرزند دارد. «آتیتنا»

۱۰- فرزند را از خدا بدانیم، نه از وسائل دیگر یا خودمان. «آتیتنا»

۱۱- آمیزش جنسى تنها براى لذّت و شهوت نیست، بلکه براى بقا و دوام نسل صالح است. «صالحاً»

۱۲- انسان فطرتاً به دنبال صلاح و اصلاح است، نه بى تفاوتى وفساد. «آتینا صالحاً» و نفرمود: «آتیتنا ولداً».

۱۳- براى صلاح و تربیت صحیح فرزند، باید پیش از تولّد او اقدام کرد و از خدا استمداد نمود. «فلمّا اثقلت دعوا اللّه ربّهما لئن آتیتنا صالحا»

 

تفسیر آیه ۱۹۰ و ۱۹۱ سوره الاعراف:

فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَکَاءَ فِیمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۹۰﴾
و چون به آن دو [فرزندى] شایسته داد در آنچه [خدا] به ایشان داده بود براى او شریکانى قرار دادند و خدا از آنچه [با او] شریک مى‏ گردانند برتر است (۱۹۰)
أَیُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ ﴿۱۹۱﴾
آیا موجوداتى را [با او] شریک مى‏ گردانند که چیزى را نمى ‏آفرینند و خودشان مخلوقند (۱۹۱)

پیام ها:

۱- فرزند، مربوط به پدر و مادر، هر دو است. «آتاهما»

۲- خداوند، فرزندِ شایسته و صالح مى دهد، این ماییم که سبب انحراف فرزندان مى شویم. «آتاهما صالحاً»

۳- انسان ها در تنگناها متعهّد مى شوند، «لنکوننّ من الشاکرین»، امّا در حال گشایش، بى وفایند. «جعلا له شرکاء»

۴- فرزند، موهبتى الهى است، پدر و مادر نباید براى خود، یا دکتر و یا دیگران، نقش استقلالى در شکل و قیافه و یا سلامت فرزند قائل شوند که آن نوعى شرک است. «جعلا له شرکاء»

۵ – اوّلین شرط معبود، قدرت او بر آفرینش است. در دنیاى علم و صنعت، هنوز میلیون ها نفر بت پرستند. «أیشرکون ما لا یخلق»

 

تفسیر آیه ۱۹۲ و ۱۹۳ سوره الاعراف:

وَلَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ ﴿۱۹۲﴾
و نمى‏ توانند آنان را یارى کنند و نه خویشتن را یارى دهند (۱۹۲)
وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ ﴿۱۹۳﴾
و اگر آنها را به [راه] هدایت فراخوانید از شما پیروى نمى کنند چه آنها را بخوانید یا خاموش بمانید براى شما یکسان است (۱۹۳)

نکته ها:

ممکن است معناى «تدعوهم الى الهدى» این باشد که اگر از آنان بخواهید شما را راهنمایى کنند، اجابت نمى کنند. به هرحال گرچه سخن در مورد بت هاى بى عقل و جان مى باشد، امّا در آیه جمع ذوى العقول بیان شده تا پرده از این پندار باطل مشرکان بردارد که آنها را عاقل، بلکه فوق عقل دانسته و مى پرستیدند و از آنها استمداد مى کردند.

قرآن، بارها با تعبیرات گوناگون همچون: «لایستطیعون لهم نصراً» و «لایملکون لانفسهم نفعاً»، [۳۸۸] ما را از توجّه استقلالى به توان و قدرتِ اشیا یا افراد، نهى کرده است.

۳۸۸) رعد، ۱۶

 

پیام ها:

۱- چیزهایى که نه توان یارى رسانى دارند و نه مى توانند از خود دفاع کنند، شایسته ى پرستش نیستند. «و لا یستطیعون …»

۲- حتّى پرستش انسان هاى دیگر، توجیه ندارد، چه رسد به پرستش اشیا و موجوداتِ کمتر از انسان، که توان هیچ راهنمایى و حمایتى ندارند. «اِن تدعوهم الى الهُدى لایتّبعوکم»

 

تفسیر آیه ۱۹۴ سوره الاعراف:

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۱۹۴﴾
در حقیقت کسانى را که به جاى خدا مى‏ خوانید بندگانى امثال شما هستند پس آنها را [در گرفتاریها] بخوانید اگر راست مى‏ گویید باید شما را اجابت کنند (۱۹۴)

نکته ها:

ممکن است مراد از «عباد»، انسان هایى باشند که به عنوان خدا مطرح شده بودند، مثل حضرت عیسى علیه السلام، یا فرشتگان و ممکن است مراد، همان بت هایى باشند که بت پرستان آنها را «اله» مى پندارند. و اگر به معناى مخلوقات بدانیم، شامل هرچیزى مى شود که به جاى خدا پرستش مى شود.

 

پیام ها:

۱- پرستش، دلیل مى خواهد و معبود باید برتر و بالاتر از عابد باشد، پرستیدن مخلوقات یا انسان هایى مثل خودمان، نه دلیل دارد، نه امتیازى. «عباد أمثالکم» اقبال لاهورى در این زمینه مى گوید:

آدم از بى بصرى بندگى آدم کرد گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم کرد

یعنى از خوى غلامى زسگان پست تر است من ندیدم که سگى پیش سگى سر خم کرد

۲- معبودى شایسته ى پرستش است که عبد خود را اجابت کند و نیازهاى او را برطرف کرده و او را رشد دهد، و بین او و معبود روابط دو طرفه باشد. «فلیَستَجیبوا لکم»

۳- عدم پاسخگویى معبودها به حوائج شما، نشانه ى عجز و بى عرضگى و دروغین بودن آنهاست. «فلیَستَجیبوا لکم ان کنتم صادقین»

 

تفسیر آیه ۱۹۵ سوره الاعراف:

أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ ﴿۱۹۵﴾
آیا آنها پاهایى دارند که با آن راه بروند یا دستهایى دارند که با آن کارى انجام دهند یا چشمهایى دارند که با آن بنگرند یا گوشهایى دارند که با آن بشنوند بگو شریکان خود را بخوانید سپس در باره من حیله به کار برید و مرا مهلت مدهید (۱۹۵)

نکته ها:

«یَبطِشون» از «بَطش»، به معناى گرفتنِ با قدرت و صولت است.

این آیه توبیخ کسانى است که براى خدا شریکانى قرار مى دهند که از خودشان عاجزترند، چون خودشان قدرت راه رفتن، دیدن، شنیدن و عمل کردن دارند، ولى آن مجسّمه هاى بى روح، حتّى این قدرت را هم ندارند و اگر از آن معبودها نیز خواسته شود دست به کارى بزنند، هیچ قدرتى ندارند وناتوانند، پس چرا همچنان آنان را مى پرستند؟

 

پیام ها:

۱- رهبر الهى باید قدرت و جرأت تحدّى و دعوت به مباهله را داشته باشد و ادّعا کند که قدرت هاى باطل، هر طرح خطرناکى هم دارند، اعمال کنند، تا عجز آنها ثابت شود. «قل ادعوا …»

۲- دست و پا دارها، قدرت بر یارى مشرکان ندارند، تا چه رسد به شریک هاى بى دست و پایى که در حدّ و اندازه خودتان هم نیستند. «ألهم ارجل یمشون بها…»

۳- مشرکان زیر بار اطاعت از پیامبر نمى روند، چون مى گویند: بشرى مثل ماست. ولى زیر بار پرستش بت هایى مى روند که حتّى مثل خودشان هم نیستند و کمترند. «قل ادعوا شرکائکم…»

۴- شیوه ى احتجاج و طرح سؤال همراه با انتقاد، توبیخ، تحدّى و مبارزه خواهى، از بهترین شیوه هاى تبلیغى و تربیتى است. (با توجّه به این آیه و آیات قبل)

 

مشاهده متن و صوت کامل صفحه ۱۷۵ قرآن کریم

به این پست امتیاز دهید.
Likes1Dislikes1
نظرات و ارسال نظر