سبز قامتچهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

جذبه های دعوت امام حسین علیه السلام - جلسه اول (استاد عالی)

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

استاد عالی – جذبه های دعوت امام حسین علیه السلام – جلسه اول

استاد عالی - جذبه های دعوت امام حسین علیه السلام - جلسه اول

موضوع: جذبه های دعوت امام حسین علیه السلام

تعداد جلسات: ۹ جلسه (جلسه ۱ از ۹)

حجت السلام و مسلمین عالی 

 

متن منبر

 

استاد عالی – جذبه های دعوت امام حسین علیه السلام – جلسه اول

خطبه:

تسلیت عرض می کنیم فرا رسیدن ایام سوگواری اهل بیت را و ایام عاشورای حسینی خدمت مولایمان امام زمان عج ابتدائاً و خدمت شما در مجلس هستید. خدا ان شالله به همه مان توفیق دهد بتوانیم این ایام را به اندازه ی بضاعت و وسع خودمان عرض ادب کنیم به ساحت مقدس سیدالشهدا علیه السلام و ان شالله دعای امام زمان که صاحب مجلس هست شامل حال همه مان باشد.

 

شروع منبر:

در روایات ما هست که حضرت ابراهیم ع موقعی که خانه ی کعبه را بنا کردند و تجدید بنا کردند ، خداوند متعال فرمود یا لبراهیم مردم را به حج دعوت کن . حضرت ابراهیم عرض کرد خدایا صدای من جایی نمی رسد در آن بیابانی که نه بلندگویی نه هیچی … خداوند فرمود: علیک الاَذان و علیَّ البَلاغ، تو بگو من می رسانم. تو صدا بزن دعوت بکن من صدای تو را می رسانم‌. در روایت هست وقتی حضرت ابراهیم فریاد کرد و دعوت کرد که حلمُّ الی الحج مردم بیایید حج، فَاَجابوهُ من اصلاب الرِجال و ارحام النساء. خدا می فزماید مردم جوابش را دادند از صلب پدران و رحم مادران؛ یعنی دعوت حضرت ابراهیم فراتر از زمان و مکان بود. اینجور نبود فقط انسان هایی که در آن زمان و مکان باشند یک تعداد محدودی هستند ولی خدا در این روایت دارد که جواب ابراهیم را دادند از پشت و صلب پدران و رحم مادران. این دعوت حضرت ابراهیم فراتر از زمان و مکان خودش و برای کل تاریخ بوده فراتر از مکانی بود که بودند. لذا درروایت هست هر کسی به تعدادی که آن دعوت ابراهیم را اجابت کرد و لبیک گفت حج نصیبش می شود.

سید الشهدا ع روز عاشورا یک دعوتی کرد ، هل من ناصر یَنصُرُنی؟ هل من مغیث یغیثُنی؟ دعوت امام حسین هم درست هست روز دهم عاشورا در سرزمینی به نام کربلا بود اما این دعوت هم شبیه دعوت حضرت ابراهیم فراتر از زمان و مکان خودش بود فقط مال افرادی که تو آن مکان بودند یا کسلنی که در آن زمان بودند نبود برای کل تاریخ بود که بیایید یاری دهید.

می دانید نشانه اش که این دعوت دعوتی جهانی بود دعوت تاریخی بوده چیه؟

شما در زیارت رجبیه ببینید تو مفاتیح هست ، ما می گوییم صلی الله علیک یا اباعبدالله لبیک داعی الله، ما داریم لبیک می گوییم که ای دعوت کننده ی الهی ما جوابت را می دهیم. ما مال این زمانیم ما تو این زمانیم یعنی آن دعوت امام حسین مال ما هم هست که لبیک می گوییم اگر دعوت امام شامل حال ما نمی شد این لبیک بی معنا هست. لبیک یعنی جوابت را می دهیم پس معنایش این هست که این دعوت مال ما هم هست و واقعا همینجور هست. لبیک داعی الله.

دعوت امام حسین روز عاشورا به ظاهر این بود که کمک بخواهد. هل من ناصر ینصرنی؟ اما در واقع سیدالشهدا می خواهد کمک بدهد دستگیری بکند به ظاهر این هست بیایید کمک بدهید ولی نه؛ این دعوت بالاتر از این حرف ها هست حضرت می خواهد بگوید بیایید دستتان را بگذارید تو دستم من کمک دهم.

می دانید دعوت امام حسین مثل دعوت خدا است تو قرآن شما خواندید خداوند متعال کمک خواسته : ان تنصرالله اگر خدا را یاری کنید، ینصرکم، خدا شما را یاری می کند. خدایا مگر تو عاجزی که احتیاج به کمک داشته باشی؟ یا مثلا در قرآن خدا فرموده: مَن ذَالَّذی یُقرضُ الله قَرضاً حسنه؟کیه بیاید به خدا قرض دهد ؟ خدایا مگر ندار هستی که قرض می خواهی؟ خدا که تمام خزائن آسمان و زمین در اختیارش هست، پس چرا اینجا قرض خواسته؟

 امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید : خدایی کمک خواسته استنصرکم که و لهُ جُنودُ السَّموات و الاَرض تمام عالم مامور خدا هست. استقرضکم خدایی قرض خواسته که و له خَزائن السموات و الارض ،تمام خزائن آسمان و زمین مال او هست. پس این خدایی که کمک خواسته عاجز نیست خدایی که قرض خواسته ندار نیست. این در واقع معنایش این هست که من می خواهم به شما کمک دهم. به شما چیزی بدهم منتها با زبان رحمت حرف زده . مثل لینکه یک پدری به بچه ی کوچکش می گوید یک هزار تومانی به من می دهی؟ با اینکه پول بچه را خود پدر بهش داده ، منتها برای اینکه این بچه دست و دلباز و سخاوتمند شود پدر با زبان رحمت باهاش حرف می زند. به رخش نمی کشد که هرچه داری من بهت دادم. با زبان زور باهاش حرف نمی زند که یالله پول بده ناز دارد می کشد که هزار تومان بده. با این زبان بچه رغبت می کند که بدهد. خب پدرش ازش چیزی خواسته هم احساس شخصیت می کند هم رغبت می کند که بدهد. خدا این چنین و با این زبتن حرف زده که ناز بندگانش را می کشد و الا خدا که نیازی ندارد. گفت:

 سایه ی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد

 ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود‌

ما محتاج او هستیم ولی انگار خدا هست دارد ناز ما را می کشد . بلاتشبیه اهل بیت علیهم السلام که اولیای خدا هستند مظهر رحمت الهی هستند آنها هم مثل سیدالشهدا که کمک خواسته از این باب هست این هل من ناصر امام حسین در واقع امام می خواهد کمک بدهد منتها با زبان ناز ، ناز بندگان خدا را کشیدن حرف زده که به من کمک دهید. و الا عالم در اختیار و می گوید بابا با من حرف میزنی به من نگاه کن چرا حواست این طرف آن طرف هست؟ ما تو نماز با خدا حرف می زنیم دلمان این طرف آن طرف هست خدا به رویمان نمی آورد این نماز ما هست.

خود امام حسین در دعای عرفه می گوید : إِلَهِی مَنْ کَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِیَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ مَسَاوِیهِ مَسَاوِیَ؛ تدایا کسی که خوبی هایش هم بدی هست چه برسد به بدی هایش؟باز هم عرض می کنم ناامید نیستیم از اعمال خوبمان خدارا شکر که همین اعمال را ما انجام می دهیم اما این اعمال نمی تواند خرج بی نهایت مارا در بیاورد. برای همین اهل معرفت می گویند کسانی که راه خدا را می روند یا سالک مجذوب هستند یا مجذوب سالک هستند. یا سالکند  پله پله در این مرحله می روند جلو تا جذبه ی خدا بیاید و اینها را بکند و جهشی ببرد بالا این می شود سالک مجدوب. یا مجدوب سالکند یعنی ادل جدبه می ِید طرف چه بسا پرت بوده و در دین تبوده یک جدبه ی خدا می ِید این را جهشی می برند بالا بعد سالک می شود بنده می شود . می شود مجذوب سالک. چه سالک مجدوب چه مجذوب سالک بلاخره باید جذبه های خدا بیاید آدم را ببرد والا ما به عمل خودمان که باشد این عمل چندان چیزی نیست راه بی نهایت را ، به قول که می گوید :

این راه را تا نهایت صورت کجا توان بست؟

کز صد هزار منزل بیش است در بدایت

راهی که اولش صد هزار منزل دارد ،

این راه را تا نهایت صورت کجا توان بست

کز صد هزار منزل بیش است تا بدایت

جدبه های خدا باید بیاید و کجا جذبه های خدا و آن کشش های خدا بهتر از دستگاه امام حسین؟ کجا بهتر از اینجا جذبه ها می آید؟ آدم را می کَنند و می برند . شما نگاه کنید امام حسین می خواهد کمک بگیرد یا بدهد؟ این دستگاه را علم کرده تا کمک بدهد تا مردم بیایند تا با امام حسین جوش بخورند دستشان را تو دست امام حسین بگذارند تا آن جذبه ها بیاید. خیلی ها بودند تو همین دستگاه سیدالشهدا که عوض شدند.

شاید این را شنیده باشید بعضی از جاها عرض کردم مرحوم سید احمدآقای خوانساری خدا رحمتش کند که در تهران در مسجد سید عزیزالله نماز می خواندند، ایشان آدم باعظمت و صاحب نفس و باکرامت، یک حاج اقا مسیح آمد پیش ایشان ۵۰ سال پیش یا بیشتر، آدم متدین بازاری بود گفت حاج اقا من یک برادری دارم که از دستش عاصی هستیم بیچاره مان کرده تو محل آبرو برای ما نگذاشته ، برادر چاقوکش قمارباز اهل فحشا مشروب می خورد مست می کند عربده می کشد اهل هر خلافی هست.از دستش عاصی شدیم گفتیم برایش زن بگیریم ازدواج کند بلکه آدم شود ازدواجش را هم فراهم کردیم درست نشد . شما نفست حق هست اگر می شود برادرم را بیاورم پیش شما نصیحتش کن. آیت الله خوانستری گفت با این اوصافی که شما از برادرت می گویی نصیحت من هم به دردش نمی خورد اثر ندارد. حاج مسیح گفت پس چکارش کنیم؟  اقای خوانساری چند لحطه فکر کرد گفت من یک راه به نظرم می رسد اگر این راهی که گفتم جواب داد بیاوریدش پیش من تا نصیحتش کنم اگر این راهی که بهتان گفتم جواب نداد ولش کنید قابل هدایت نیست. طرف گفت آقا چکارش کنیم ؟ حاج اقا گفت ببریدش کربلا اکر تو حرم سیدالشهدا گریه کرد معلوم هست که نور دارد یک مایه ای دارد آن وقت بیاوریدش پیش من تا نصیحتش کنم اما اگر تو حرم امام حسین گریه نکرد ولش کنید قابل هدایت نیست. حاج اقا مسیح بلند شد رفت یک ماه و نیم بعد آمد پیش آقای خوانساری گفت بردیمش ، گفت چی شد؟    گفت وقتی بهش گفتم بیا برویم کربلا من را مسخره کرد گفت برو بابا کی حال کربلا دارد اصلا اهل این حرف ها نبود پرت تر از این حرف ها بود برود زیارت. گفت نمی آیم. با یک ترفندی بردمش کربلا. وقتی که داشتیم می رفتیم سمت صحن امام حسین بازی می کرد سرش را می چرخاند مغازه ها را نگاه می کرد ولی وقتی وارد صحن امام حسین شدیم سرش را انداخت پایین، گریه نمی کرد. ولی وقتی کنار ضریح امام حسین که رسیدیم زجه می زد ، ناله می کرد ، گریه نمی کرد زجه می زد. آقای خوانساری گفت حالا درست شد معلوم هست نور تو وجودش هست . بیاورید پیش من نصیحتش کنم. گفت حاج آقا دیگر نصیحت نمی خواهد کنار ضریح سیدالشهدا بهش گفتم برادر من ! تو که با امام حسین قهر نیستی اینجوری آشتی هستی برایش گریه می کنی همین جا با ارباب عهد ببند و خلاف هایت را بگدار کنار . حاج آقا همان جا عهد بست تمام شد‌ . من اسم آن برادر خلاف را نیاوردم یکی از شهدای بزرگ این انقلاب شد الان تو حرم عبدالعظیم برویم مصلای آنجا تو صحن مصلا هیچ قبری پیدا نیست همه را موزاییک کردند صاف شد فقط یک قبر هست که برجسته هست و رویش هم نوشته قبر کیه؟ همان برادر خلاف هست. مردم می نشینند رو قبر حاجت می گیرند. این جذبه ها در این دستگاه سیدالشهدا هست.

حالا امام حسین وقتی گفت هل من ناصر ینصرنی کیه به من کمک بدهد؟ امام حسین می خواهد کمک بکند دستگیری بکند . بلایی که امام حسین تحمل کرد یک باب رحمت باز کرد به روی همه.

امام صادق تو اصول کافی یک رو لی خدا است نیازی ندارد .

در زمان متوکل عباسی ، مصادف بود با امامت امام هادی علیه السلام یک مرتبه متوکل خواست یک زهرچشمی از امام بگیرد بترساند ، به لشکریانش گفت همه جمع شوید در فلان جای بیابان نود هزار لشکری بودند سواره و پیاده، همه آرایش نظامی بگیرند منتها قبل از اینکه لشکریان آرایش نظامی بگیرند متوکل دستور داد همه ی آنهایی که اسب دارند که زیاد بودند خورجین اسبشان را پر از خاک کنند و بیایند فلان جا خالی کنند. همه آمدند خاک را خالی کردند یک تپه درست شد تلّی از خاک درست شد. و بعد آرایش نظامی گرفتند نود هزار نفر. متوکل دست امام هادی را گرفت رفت بالای این تپه که درست شده بود همچین با غروری گفت لشکر مارا ببین ! می خواست از امام هادی زهرچشم بگیرد که چنین چیزی هستم مبادا قیام کنی علیه ما! امام هادی یک لبخندی زد گفت: می خواهی لشکر مارا هم ببینی؟ متوکل یک مرتبه آشفته شد کدام لشکر؟ امام هادی تصرفی کرد تو چشم این گفت ببین. متوکل یک نگاه کرد صفحه ای از آسمان را دید که مملو از ملائکه با یک تیرهای آماده برای زدن مملو از ملائکه ! متوکل چند لحظه نگاه کرد و از حال رفت بیهوش شد. وقتی به هوش آمد امام هادی فرمود لشکر مارا دیدی؟ فعلا با دتیای شما کاری نداریم. امام این هست. کسی هست که آسمان و زمین جنودش در اختیار او هست.

در زیارت جامعه کبیره این جمله اصلا احتیاج به ترجمه ندارد : و ذلَّ کلُّ شَیءِِ لکم؛ اهل بیت همه چیز ذلیل شما هستند . خدا را بگذار کنار که همه کاره هست ، کل شیء یعنی جبرییل اسرافیل میکاییل یعنی ملایکه ی کروبین و عرش همه چیز خاضع و زمین خورده ی شما هستند و واقعا همین جور هست.

 روز عاشورا چهار هزار ملک چهار هزاری که در جنگ بدر به پیغمبر اکرم امداد کردند ، که در قرآن هم هست چهار هزار ملک آمدند خدمت امام حسین علیه السلام روز عاشورا برای کمک و همچنین جنود از جن، خب بلاخره جن مسلمانانشان که مثل انسان ها مسلمان و کافر دارد که مکلف هستند و اختیار دارند امام و پیغمبر دارند بعضی ها خدمت ائمه می رسیدند مسائل شرعی می پرسیدند. حتی بعضی از مراجع بودند کسانی که می توانستند اگر مسئله ی شرعی داشتند اجنه ی شیعه بهشان جواب می دادند. آمدند خدمت امام حسین و هم آن چهارهزار ملک هم طایفه ای از شیعیان جن ، که ما خدمت شما هستیم امام فرمود نه احتیاجی نیست مسئله باید به صورت عادی برود جلو مردم باید امتحان شوند . اصلا اباعبدالله علیه السلام احتیاج به ملائکه و جن ندارد اراده کند آن لشکر فرو می رود تو زمین کن فیکون می کند.

 پس ببینید اینکه اباعبدالله روز عاشورا کمک خواست کسی دارد کمک می خواهد که توانمند هست جنود آسمان و زمین باذن الله در اختیارش هست. لذا اینکه گفت هل من ناصر به من کمک کنید درواقع می خواهد کمک بدهد دستگیری کند.

ماها اگر به خودمان باشد تمام توانمان، توان فکری عقلی عاطفی قلبی تمام ریاضت ها اعمال تمام کارها را اکر انجام دهیم تازه اول راهیم ماها به خودمان باشد نمی توانیم راه بی نهایت به سمت خدا را طی کنیم. که راه بی نهایتی است به سمت خدا نمی توانیم طی کنیم. اعمال ما مگر چی هست ؟ اینکه تعارف بردار نیست ما اعمال خوبمان را اگر پیش اعمال امیرالمومنین بگذارند باید از اعمال خوبمان استغفار کنیم اگر نماز ما را بگذارند پیش نماز امیرالمومنین باید استعفار کنیم این اعمال نازیدن ندارد نمی تواند آدم را تا بی نهایت بالا ببرد. نا امید نیستیم خدارا شکر همین عمل ناقص را انجام می دهیم .

امام سجاد را ببینید در دعای ابوحمزه می گوید: و لستُ اَتَّکلُّ فی النِّجاه من عقابِک علی اعمالنا، خدایا تکیه ام بر عملم نیست؛ بل بفضلکَ علینا، تکیه ام به فضل تو است . من عملم چیزی نیست.

خدا رحمت کند شهید مدنی را اول شهید محراب بود، در تبریز . ایشان خیلی آدم اخلاقی و بزرگواری بودند. یک شب قدری بود مملو بود جمعیت تو مصلای تبریز، کسانی که ایشان را دیده بودنشان وقای حرف اخلاقی می زد گریه می کرد آدم بسیار شجاعی هم بود با مرحوم نواب صفوی مرتبط بود. شهید مدنی آمد همان ابتدا بعد از بسم الله را گفت حالت گریه بهش دست داد گفت مردم تبریز !همه تان از بهترید، شما امشب آمدید از گناهانتان توبه کنید من امشب آمدم از اعمال خوبم توبه کنم شما از من جلوترید چون شما اعمال خدبی دارید که خیالتان راحت است آمدید توبه از گناهانتان کنید من هنوز از اعمال خوبم خاطرجمع نیستم.

 در روایت از امام باقر علیه السلام دارد : نماز که خواندید بلافاصله بعد از نماز سه مرتبه استعفار کنید ؛ استغفرالله الذی لا اله الّا هو الحیُّ القَیوم ذُوالجلال و الاکرام و اتوبُ الیه. من گمانم این هست که این سه مرتبه استغفار استعفار از نمازمان هست که خدایا این نماز نمازی نبود که لایق تو باشد نمازی که آدم همه ش حواسش اینطرف آنطرف هست . من با بچه ی کوچک خودم حرف می زنم وقتی صورتم این طرف و آن طرف هست بچه ی من ناراحت می شود

ایتی دارد از آن روایاتی هست که تو معارف اهل بیت همه چیز به آدم می دهد، امام صادق تو باب صبر اصول کافی روایت هست که فرمود : گاهی موقع ها یک بنده ای از بندگان خدا زیر بار بلا می رود خدا به واسطه ی او رحمتی را بر یک جمعی می فرستد یک نفر می رود زیر بار بلا اما خدا یک سفره ی رحمت برای جمعی پهن می کند. خود امام صادق حضرت یوسف را مثال زد که یوسف بنده ی خوب خدا بود زیر بار یک بلایی رفت بلایی که برادرانش تو چاه انداختند یک کاروان آمد او را تو بازار مصر به عنوان برده فروخت با اینکه پیغمبر بود. بلایش شروع شد دیگر ، و تو خانه ی زلیخا و آن مشکلات آن خانه و زندان چندین سال بیست سال یا بیشتر فراق و دوری از خانواده که پدرش یعقوب چشم هایش کور شد انقدر گریه کرد کمرش خم شد. خب این بلای سنگین یوسف بود اما یوسف این بلا را با زیبایی طی کرد نه کفر گفت نه از خدا برید نه ناشکری کرد . در این بلا با اینکه بلای سنگینی بود اما بندگی کرد به پاس بندگی که یوسف تو این بلا کرد امام صادق فرمود: رَحِمَ بِه اُمَّهً،  خدا رحمتش را بر یک امت و جامعه فرستاد. واقعا همین جور هست . وقتی که یوسف این بیست سال بلا را طی کرد و از زندان نجات پیدا کرد مردم مصر قحطی و بلا از سرشان رد شد به واسطه ی یوسف. هم برادرای یوسف که جهنمی بودند چون یوسف را تو چاه انداختند به قصد کشتن بود یعنی اینها باید جهنم می رفتند و دچار عذاب می شدند اما به واسطه ی بندگی و روش زیبایی که یوسف طی کرده بود برادرانش توبه کردند و یوسف هم پذیرفت و آدم شدند و رحمت شامل حال آنها شد ، یعقوب پدر یوسف که آن همه گریه کرده بود او هم به جاهایی رسید در این بلا. یک نفر زیر بار بلا رفت اما یک سفره ی رحمت برای یک جامعه ای یک جمعی پهن شد . این را اما صادق می گوید رَحِمَ بِه اُمَّهً؛ خدا رحمت آورد به واسطه ی او برای امت.

اگر یوسف به واسطه ی این بلاکشی یک سفره ی رحمت پهن کرد، بلای امام حسین که اعظم بلاها بوده مُصیبهً ما اعظَمها و اعظم رزیَّتها فِی الاِسلام و فی جَمیع السَّموات و الاَرض. هیچ کدام از انبیا و اولیا بلایشان به سنگینی بلای سیدالشهدا نبوده این: لایوم کیومک یا اباعبدالله را امام حسن گفت . امام مجتبی لحظات آخرش که داشت به شهادت می رسید وقتی امام حسین آمد تو اتاق برادر را دید لحظات اخرش هست، این دوبرادر غیر از معرفتی که به هم داشتند و مقام همدیگر را می دانستند از بچگی باهم دیگر بودند ، امام حسین تا چهره ی زرد امام حسن را دید که لحظات اخر عمرش هست گریه افتاد امام حسن چشمش را باز کرد دید بالای سرش امام حسین دارد گریه می کند گفت لا یوم کیومک یا اباعبدالله! تو داری برای من گریه می کنی؟ عالم باید برای تو کریه بکنند. بلای سیدالشهدا بلایی بوده که هیچ کدام از انبیا و اولیا به اندازه ی او بلایشان سنگین نبود. آن وقت اگر خدا به واسطه ی یوسف یک سفره ای پهن کند برای یک جامعه ای سفره ای از رحمت، به واسطه ی سیدالشهدا و بلای سنگینش که دیگر مانند و مثل ندارد خدا تمام درهای رحمتش را باز می کند برای امام حسین. می شود بابُ رحمه الله الواسعه. می شود اباعبدالله که هرکه می خواهد بندگی کند و عبدالله باشد اَبَ ش باید امام خسین باشد سرپرستش امام حسین باشد باید تو این دستگاه بیاید. تمام رحمت را خدا به خاطر او می فرستد تا در کل تاریخ آنهایی که در این دستگاه با سیدالشهدا ارتباط پیدا می کنند. از این جهت هست که سلوک با امام حسین با عمل ما نیست با قدم ما نیست. اعمال ما خیلی چیزی نیست ، سلوک با امام خسین با قدم سیدالشهدا هست او قدم را برداشته و بلایی کشیده و رحمتی را نازل کرده حالا بیایید زیر این رحمت ، این ابشار رحمت هست در این دستگاه به خصوص دهه ی اول محرم. هر کس هرجای عالم در هر زمانی از تاریخ یک مجلسی از سیدالشهدا برپا بکند یک خیمه ای برما کند این خیمه وصل می شود به همان جایی که خدا رحمتش را نازل کرد یعنی عاشورای سال ۶۱ . آن رحمت بر همان مجلس هم می آید.

 مرحوم شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه جمله ی قشنگی دارد: هرجا خیمه ی امام حسین هست قبه و حرم امام حسین هست . بلکه تو بعضی از روایات دارد فی قلب مَن والاهُ قبرُ؛ قبر اباعبدالله در قلب محبینش هست. یعنی اینجا حرم هست چه برسد به این محل که همه ی محبین جمع شدند همه ی رفقای امام جمع شدند می شود حرم امام حسین . برای همین مقدس هست . خدا نکند یک هیئتی هیئت دیگری را بخواهد زمین بزند، این هیئت ها همه ارزشمند هست هرکدام از هیئت ها باید زیر بال هیئت دیگر را بگیرد. همه ارزشمند هستند. هرکدام به منزله ی حرمی هست که اهل بیت بهش نظر دارند .

گاهی موقع ها بعضی ها سوال می کنند حاج آقا معمولا وقتی یک نفر از دنیا می رود بعد از مرگش تازه عزاداری شروع می شود . این جوری هست وقتی یکی از دنیا می رود تازه سوم و هفتم و چهلم و سال می گیرند ، اما برای امام خسین چرا از اول محرم ؟ قاعدتا باید از دهه ی دوم عزاد

اری شروع می شد و بعد از شهادت! این نکته ای هست .

جوابش غیر از آنکه ما مجالسی برای امام حسین می گیریم مجلس ختم نیست مثل مجالس کس دیگری که از دنیا رفته ختم می گیریم، عزای امام حسین علیه السلام یک فرهنگ و مکتب و مدرسه ای هست. و این دهه ی اول یک اتفاقی تو عالم تکوین می افتد که در دهه های دیگر این اتفاق نمی افتد . قراردادی نیست مثل روز معلم و روز پزشک که خودمان قرار دادیم یک روزی را. روز معلم روز پزشک روز کارگر روز زن یک چیز قراردادی هست . عزای امام حسین اینجوری نیست یک اتفاقی تو عالم نی افتد همین الان هم می افتد نه فقط سال ۶۱. یعنی هرسال محرم این اتفاق می افتد و آن اینکه تو این دهه هست که قلب عالم امکان یعنی ولی الله اعظم عزادار هست در این دهه، از اول محرم یعنی مثل فردا روزی تا آخر روز عاشورا . امام رضا فرمود پدرم موسی ابن جعفر از اول محرم که می شد ؛ لا یُری ضاحِکاً او را کسی خندان نمی دید. وَ کانَتِ الْکِاَّبَهُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ، هی غم و غصه بر او افزون می شد تا روز عاشورا که روز عاشورا دیگر مصیبت عظمای ولی الله هست.

ولی خدا که در زمان ما حضرت حچت ابن الحسن هست او تو این دهه هست که محزون هست دهه های دیگر اینجوری نیست بله برای عزای امام حسین همیشه اشک دارند ولی این دهه خصوصیت دارد.

وقتی که قلب محزون باشد اعضا و جوارح هم محزون هستند شیعیانشان هم که اعضا و جوارح آنها هستند محزون هستند شیعیانی که سنخیت دارند یحزنون الحزننا و یفرحون لفرحنا، با حزن ما مخزون می شوند با فرح ما خوشحال می شوند. این را گفتم تا چیز دیگری ازش نتیجه بگیریم: اگر در این دهه یک عمی آدم رو دلش نشست دلش سوخت اشکی جاری شد بداند این از کجا آمده؟ این خزن و این اشک نازله ی آن حزن و آن اشک هست. یعنی قلب عالم محزون است شیعیانش هم که با او سنخیت دارند حزن دارند. و این خزن و سوز تبدیل می شود به اشک آدم تا دلش نسوزد اشکش جاری نمی شود.

خدا رحمت آقای بهجت را : سوز بر امام حسین و اشک از اعلی علیین می آید از بالا می آید . حافظ اشاره به همین کرده:

سوز دل، اشک روان ، آه سحر ناله ی شب

همه را از نظر لطف شما می بینم

در روایت هست وقتی می خواهید در کربلا تو حرم بروید ؛ البته روایت برای حرم امام حسین است ولی حرم های دیگر معصومین هم همین حکم را دارد. وقتی می خواهی وارد حرم سیدالشهدا شوید :

فإِنْ دَمَعَتْ عَینُک، اگر اشکت جاری شد ؛ فَتِلْک عَلامَهُ الاِذْنِ؛ این علامت اذن دخول هست بهت جواب دادند این اشک را آنها بهت دادند حالا بیا تو. از این جهت هست که این اشک کیمیا هست یک قطره اش جهنم را خاموش می کند . این اشک از این جهت کیمیا هست. مجلس امام حسین علیه السلام‌مجلسی هست که تمام دینداری مان را نه فقط ما در طول تاریخ شیعه از همین مجالس گرفت .

درست است که الان بعد از انقلاب چهل سال بعدش ما برای بقیه ی ائمه مجلس می گیریم دهه صادقیه دهه مهدویه دهه باقریه حتی الان برای امامزاده ها مثلا حضرت رقیه هم مجلس میگیرند حضرت محسن هم مجلس می گیرند. اما شما تاریخ را نگاه کنید در طول تاریخ شیعه فقط یک مجلس داشت عاشورا؛ دیگر چیزی نداشت اینها برای بعد از انقلاب هست یعنی هرچی از دین شیعه یاد گرفت و دینش را حفظ کرد به واسطه ی عاشورا و مجالس بود. برای همین هست که شیطان صفتان همیشه می خواستند مجلس را بزنند زمین خرابش کنند. از زمان بنی امیه که روز عاشورا را جشن می گرفتند خدا لعنت کند حجاج ابن یوسف را در تاریخ می گویند اولین کسی که علناً جشن می گرفت حجاج ابن یوسف بود و بعد بنی امیه بعضا خلفای بنی عباس هم بودند الان هم وهابی ها روز عاشورا جشن می گیرند. تا کسانی که این مجلس سیدالشهدا را می خواستند تعطیل کنند مثل رضا خان که مجالس را تعطیل می کرد بزرگترهای مجلس که شنیدید از پدران و پدربزرگانشان چه خون دلی تو زیر زمین ها نیمه شبها یا بعد از نماز صبح در تاریکی می رفتند روضه گوش بدهند.

مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی که اول شخص عالم تشیع زمان رضاخان بود ایشان وقتی مجالس روضه سیدالشهدا تعطیل شد خیلی غصه می خورد داشت دق می کرد، بعضی ها برای اینکه به ایشان تسلی دهند گفتند بلاخره مجلس روضه واجب که نیست مستحب است مستحبی تعطیل شده ! شیخ عبدالکریم گفت بله مجلس روضه ی امام حسین مستحب است اما مستحبی هست که هزار واجب از توش در می آید واجبات را حفظ کرده. من و شما شیعه بودن خودمان را در کلاس درس یاد نگرفتیم در این مجالس یاد گرفتیم شورها شعورها عاطفه ها عقل ها در این مجالس به نفع اهل بیت رشد کرد.

از این جهت این مجالس فوق العاده ارزشمند هست.

خدا رحمت کند آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی استاد علامه طباطبایی و بهجت . ایشان پنجشنبه ها خانه اش روضه داشت فیلسوف فقیه اهل مکاشفه بسیار باعظمت بود مرجع تقلید پیرمردی بود. می نشست کنار کفش داری تو خانه اش البته ، می گفتند آقا شما پیرمردید بروید بالا بنشینید می گفت

دوتا کار را من در مجلس امام حسین ترک نمی کنم:

یکی دم در می نشینم کفش های عزادارها را جفت کنم ، دوم اینکه یک سماور کنارش می گداشت می گفت خودم باید چایی بریزم شما پخش کنید من نمی توانم خم شوم. ولی این دوتا کار را من باید انجام دهم.

بالاترش را به یک معنا آقای قاضی طباطبایی که همه می شناسید ایشان کفش ها را که الان در اربعین می کنند کفش ها را واکس می زنند ایشان با کهنه کفش های عزاداران را که تو خانه اش روضه بود پاک می کرد که حتی بعضی ها بر ایشان خُرده می گرفتند و می گفتند آقا شما با این عطمت نباید کفش پاک کنی می گفت این حرف ها را نزنید تو مجلس امام حسین ما خادم عزادارهای امام حسینیم.

آیت الله خویی می گفت من کفشم را که مبادا بگذارم دم در ایشان پاک کند می گذاشتم زیر بغلم می رفتم تو ایشان پاک نکند بی احترامی شود. اینها می فهمیدند که این مجالس چقدر ارزشمند هست هر چیزش. شرکت در آن حالا اگر کسی اشک داشته باشد و گریه کند خوشا بحالش حتی اگر گریه اش نیامد تو که می آیی تو این مجلس زیر خیمه ی امام حسینی زیر پرچم امام حسینی. حتی من بالاترش را بگویم حتی آنی که می آید یک چای می خورد یا غذا بگیرد برود عیب ندارد غذا بگیرد برود .

تو قم شاید شما کمتر شنیدید شیخ عبدالله بختیاری بود بهش می گفتند شیخ عبدالله پیاده از اولیای خدا بود پیاده می گفتند چون از کربلا به نجف از نجف به مشهد از مشهد به قم همه ش را پیاده می رفت البته طی الارض داشت تمام زندگی اش یک کیسه می شد آدم زاهد عجیب و غریبی بود بزرگان ما همه می شناختنش. خیلی از بزرگانی که الان تو قم هستند یا بودند مثل آقای بهاءالدینی و جعفر اقای مجتهدی و شیخ مرتضی حائری او را می شناختند.

 ایشان می گفت من در جوانی ام که نجف بودم تو مجلس روضه امام حسین یک کسی را می دیدم می آید فقط چای می خورد نه روضه گوش می دهد نه اشکی دارد ، می گوید من خودم تو دلم بدم ‌می آمد که آدم می آید مجلس روضه اگر گریه اش هم نمی آید خودش را گریه کن بزند تباکی کند. این فقط چای می خورد. می گفت هیچی نمی گفتم به احترام امام حسین ولی بدم می آمد . تا اینکه آمدم قم و نقل مکان کردم. یک مرتبا بعد از چند سالی که تو قم بودم تو یک مجلس روضه ایام محرم آن بنده خدا اینجا هست باز آمده اینجا فقط چای برایش می آورند و می خورد . گفت دیدم باز اینجا آمده . یک مدت که گذشت از دنیا رفت. شیخ عبدالله بختیاری پیاده می گفت من تو عالم رویای صادقه دیدم در عالم برزخ خیلی جای خوبی دارد بهش گفتم فلانی ما که دیدیم می روی تو مجلس امام حسین فقط چای می خوردی این جا جای به این خوبی داری؟ گفت شیخ عبدالله ! من وقتی از دنیا رفتم امام حسین آمد دست من را گرفت گفت تو این باغ باش تا قیامت یک جای بزرگتری بهت می دهیم. با اینکه جایم خیلی خوب هست ولی اباعبدالله فرمود جای بهتری بهت می دهیم. گفتم ما که از تو گریه ای ندیدیم فقط می آمدی چای می خوردی!

 برگشت گفت شیخ عبدالله مگر من چای غیر امام حسینم خوردم ؟ می آمدم فقط چای امام حسین را بخورم. دیدم نه این هم حالیش هست که چای جای دیگر هم گیر می آید چایی نخور نبود ولی آمده بود چای امام حسین را بخورد.

در مجلس اباعبدالله علیه السلام آن جذبه ها هست که ان شالله در این دهه بتوانیم استفاده کنیم.

شب اول فقط یک سلام به سر مقدس امام حسین بدهیم. این سر داستان ها دارد ؛ این سر صحنه ها را دیده و گذرانده .

یا اباعبدالله ! سلام بر سر مقدست ان موقعی که غروب عاشورا بود که سنگ به پیشانی اش خورد. وقتی سنگ خورد به پیشانی اش خواست پاک کند خون را ، تیر آمد و دیگر حضرت نتوانست رو اسب بنشیند و افتاد. بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملت رسول الله حضرت آمد روی زمین کربلا.

سلام بر سر مقدست وقتی صورتت را بر خاک گذاشتی. تو زیارت ناحیه ی مقدسه امام زمان می گوید: حضرت صورتش را بر خاک گذاشت و شروع کرد با گوشه ی چشمش به خیمه ها نگاه کردن که این خیمه ها ساعتی بعد مورد حمله قرار می گیرند. تُدیرُ طَرفاً خَفیّاً اِلی بَیتِکَ و رَحلِک.

یا اباعبدالله سلام بر سر مقدست که هنوز داشتی ذکر می گفتی از بدن جدا کردند . همه ی سرها را از بدن جدا کردند ولی بعد از شهادت ، فقط یک سر بود که هنوز نفس می کشید و ذکر می گفت از بدن جدا کردند.

سلام بر سر مقدست آن موقعی که بر نیزه زدند و بچه ها پای این نیزه دار می دویدند. راوی در لشکر عمر سعد می گوید من یک جا دلم سوخت برای بچه های امام حسین ، جایی که دنبال نیزه دار که سر بابایشان بالای آن نیزه بود می دویدند.

 دختر بچه اینجا چکار می کند تو میدان جنگ؟

سلام بر سر مقدست که دم دروازه ی کوفه وقتی خواهرت نگاهش به سر افتاد دیگر نتوانست تحمل کند سرش را بر چوبه ی محمل کوبید .

سلام بر سر مقدست که تو تنور رفت و خاکستری شد .

سلام بر سر مقدست که هرجا بچه هایت داشتند دق می کردند صدای قرآن می شنیدند و یک مقداری آرام می گرفتند.

 

سلام بر سر

مقدست که تو تشت آن نانجیب مشروب می خورد و شراب نیم خورده را می ریخت تو تشتی که سر توش بود و با چوب جسارت می کرد.

سلام بر سر مقدست که به دست بچه ات دادند رقیه ی مظلومه تو خرابه وقتی این سر را گرفت دیگر نتوانست چند لحظه نگاه کرد و افتاد .

به این پست امتیاز دهید.
Likes0Dislikes0
دانلود باکس
مشاهده با QR کد
کد پخش آنلاین این آهنگ برای وبلاگ و سایت شما
نظرات و ارسال نظر