سبز قامتچهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

وحید شکری - با هر بهونه، یه‌جوری زد ردش بمونه / دارم نشونه، بابا از ضربه تازیونه

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

با هر بهونه، یه‌جوری زد ردش بمونه / دارم نشونه، بابا از ضربه تازیونه – کربلایی وحید شکری

با هر بهونه، یه‌جوری زد ردش بمونه / دارم نشونه، بابا از ضربه تازیونه - کربلایی وحید شکری

موضوع: مداحی همراه با متن

عنوان: حضرت رقیه علیها السلام

سبک: شور

مداح: کربلایی وحید شکری

 

متن مداحی

با هر بهونه، یه‌جوری زد ردش بمونه / دارم نشونه، بابا از ضربه تازیونه

کربلایی وحید شکری

 

بند اول

 

با هر بهونه، یه‌جوری زد ردش بمونه

دارم نشونه، بابا از ضربه تازیونه

خونیه لب‌هات، اثر چوب خیزرونه

بابا نگام کن، که منم لب‌هام پره خونه

 

ای بابا، شد آوار، زندگیم روی سرم

ای بابا، تو آتیش، سوخته شد موی سرم

ای بابا، هِی با پا، رد شد از رو کمرم

ای بابا، چن وقته، که ازت بی‌خبرم

 

تموم غصهٔ من اینه

خیلی جسارت به عمه شد

تا صحبتی از کنیز اومد

بین مرداشون همهمه شد

 

آه، ابا المظلوم…

 

بند دوم 

 

وحش بودند، اونا که اهل حرم رو آزردند

وحشی بودند، از گوشا گوشواره رو کندند بردن

وحشی بودند، همش از حرومی‌ها کتک میخورند

وحشی بودند…

 

میزدند لگد به پهلوی رقیه بی‌هوا

ای وای، ای وای

افتاده به معجرها آتیش بین خیمه‌ها

ای وای، ای وای

چندتا دختر زیر سم مرکبا، پاشیدن از هم

دختر سه سالهٔ حسین به زیر دست‌وپا

ای وای، ای وای

 

آه، یتیمه نزنیدش

آه، با موهاش نزنیدش

آه، نداره تاب سیلی

آه، با زنجیر نزنیدش

 

بند سوم 

 

وحشی بودند، پیش دخترا سر بابا بریدن

وحشی بودند، مقنعه از سر دخترا کشیدن

وحشی بودند، حرفایی که نشنیده بودم شنیدم

 

میزدند با کعب نِی به صورت بی‌بی رباب

ای وای، ای وای

جلو چشمای رقیه رو زمین میریزه آب

ای وای، ای وای

بدجوری نگاه میکرد حرمله با چشمای ناپاک

زجر رقیه رو میده با ناسزا زجر و عذاب

ای وای، ای وای

 

آه، نزن سیلی نزن زجر

آه، النگوشو نکَن زجر

آه، با ضجه میگه زینب

 

بند چهارم

 

پاشو عمه جونم

ببین که بابام اومده اما با سر

پاشو عمه جونم

بابام اومده واسه چی پاره حنجر

پاشو عمه جونم

بگو کی بریده سرش رو با خنجر

 

لباشو میبینی

شبیه چشای ترم غرق خونه

گمونم که عمه

رو لب‌هاش رد بوسهٔ خیزرونه

چرا عطر سیبش

به همراه خاکستر و بوی خونِ

 

مارو میکِشیدن

رو خار مغیلان با دستای بسته

مارو میکشیدن

تو صحرا با پاهای مجروح و خسته

مارو میکشیدن

جلو چشم نامحرما دل شکسته

 

یه شب از رو ناقه

با صورت زمین افتادم تو دل شب

چقدر ناله کردم

با گریه میگفتم بیا عمه زینب

یه نامردی اومد

به این پست امتیاز دهید.
Likes2Dislikes1
دانلود باکس
مشاهده با QR کد
کد پخش آنلاین این آهنگ برای وبلاگ و سایت شما
نظرات و ارسال نظر