سبز قامتدوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

سید رضا نریمانی - روضه حضرت زهرا علیها السلام

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

دوباره گریه‌ام بارانیم من

دوباره گریه‌ام بارانیم من

مداح: حاج سید رضا نریمانی

عنوان: حضرت زهرا علیها السلام

سبک: روضه

روضه همراه با متن

 

متن روضه

حاج سید رضا نریمانی

دوباره گریه‌ام بارانیم من

 

بند اول

دوباره گریه‌ام بارانیم من

نمی‌دانم چرا طوفانیم من

 

غمی دارم در این دل اعتقادیست

ز جنس اشک ابراهیم هادیست

 

غمی از جنس آهِ حاج قاسم

سخن دارد نگاه حاج قاسم

 

کنار در نستم غرق حیرت

پُرم از داغ، داغم از مصیبت

 

نمی‌دانم چه شد در داشت می‌سوخت

چگونه هیزم تَر داشت می‌سوخت

 

بند دوم

 

نشد آتش گلستان و در این غم

گلِ یاس پیمبر داشت می‌سوخت

 

کنارِ خانه‌ی توحید و یاسین

میان شعله کوثر داشت می‌سوخت

 

درون خانه زهرا ناله می‌زد

درون کوچه حیدر داشت می‌سوخت

 

غم محسن دلم را سخت سوزاند

که در آغوش مادر داشت می‌سوخت

 

از این غم روضه داغ و روضه‌خوان داغ

از این غم‌نامه منبر داشت می‌سوخت

 

بند سوم

 

امیرالمومنین توو مسجد نشسته یهو دید آقازاده‌هاش بدو بدو اومدند، بابا! سریع خودت و برسون مادر از دنیا رفته. تا این حرف و زدن «امیرالمومنین فاتح خیبر، کسی که همه ازش فرار می‌کردند توو جنگها یه تنه، دری که چندین نفر فقط باز و بسته‌ش می‌کردند امیرالمومنین یه تنه از جا کَند»؛ همچین که خبر و بهش دادند، با صورت این علی زمین خورد. امیرالمومنین و بلندش کردند.

 

از خونه‌ی علی تا مسجد راهی نیست، این راه و هی زمین می‌نشست بلند می‌شد، همچین که رسید بالاسر زهراش، هرچی صدا میزد فاطمه‌ش و دید کسی جواب نمیده؛ با اسامی مختلف صدا زد فاطمه‌ش و دید جواب نمیده، یه مرتبه اشکش جاری شد. این اشکای چشم علی رو صورت فاطمه چکید، یهو صدا زد: زهرا جان! من علیم دارم صدات میزنم».

یهو بی‌بی چشماش و باز کرد، دید امیرالمومنین بالا سرش نشسته، یه چیزایی بین این خانم و این آقا رد و بدل شد؛ لحظه‌های آخر بی‌بی یه نگاهی به چشمای امیرالمومنین کرد، دید علی داره گریه می‌کنه. صدا زد:« علی جان! پسر عموی من! من که توو این چند ساله خیلی ازت راضی بودم. ببینم تو هم از فاطمه‌ت راضی هستی یا نه؟!

می‌بینی فاطمه داره میره، اون چیزی که در توانم بود علی جان برات انجام دادم؛ بهت خدمت کردم؛ دیدی پشت در همچین من و زدند ول کن نبودند؟!

دیدی چه جوری کمر بندت و گرفته بودم، نمیذاشتم ببرنت؟!

میدونم در حقت کوتاهی کردم، صدا زد:« علی جان! فاطمه‌ت و حلال کن»…

 

یهو امیرالمومنین یه نگاهی به چشمای فاطمه‌ش کرد، شروع کرد گریه کردن و گفت:

 

بند چهارم

 

به التماس نگاه یتیم‌های خودت

به دستهای کریمانه‌ی دعای خودت

بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت

برای پهلو و بازو و دست و پای خودت

فقط برای نرفتن دعا کنی؛ باشد؟

برای بی‌کسی من دعا کنی؛ باشد؟

 

تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟!

تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟!

تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟!

تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟!

تو را به جان حسینت نگو حلالم کن

از این غریب بخر آبرو، حلالم کن

 

بند پنجم

 

علی رو حلال کن واسه زخم بازوت

علی رو حلال کن واسه درد پهلوت

علی رو حلال کن واسه دست بسته‌ش

نتونست که برداره اون در رو از روت

 

علی رو حلال کن که محسن فدا شد

علی رو حلال کن به حالت جفا شد

علی رو حلال کن برای همون روز

که پای مغیره به این خونه وا شد

 

علی رو نگاه کن، چی از من گذاشتی؟

تو قلبم غم و داغ رفتن گذاشتی

چرا توی اون بُقچه که دادی زینب

کنار کفن‌ها یه پیرهن گذاشتی؟

 

بند ششم

 

یکی داره پیرهن رو می‌دزده

پیراهن که نه، کفن می‌دزده

یکی داره با یه کهنه خنجر

سر رو از روی بدن می‌دزده

 

ای حسینم، ای حسینم

ای ضیاء هر دو عینم

به این پست امتیاز دهید.
Likes1Dislikes2
دانلود باکس
مشاهده با QR کد
کد پخش آنلاین این آهنگ برای وبلاگ و سایت شما
نظرات و ارسال نظر