سبز قامتچهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

محمود کریمی - همچو خورشید تا به کی تنها / همچو مهتاب تا به کی شبگرد

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

حاج محمود کریمی – روضه حضرت علی اصغر علیه السلام

حاج محمود کریمی - روضه حضرت علی اصغر علیه السلام

مداح: حاج محمود کریمی

عنوان: حضرت علی اصغر علیه السلام

سبک: شعر خوانی

مداحی همراه با متن

 

متن روضه

حاج محمود کریمی

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام

 

بند اول

 

همچو خورشید تا به کی تنها

همچو مهتاب تا به کی شبگرد

ای همایون همای پرده نشین

جان زهرا به آشیان برگرد

 

بند دوم 

 

آقا الان کجا عزاداری

از گریه چند شبه که بیداری

مارم دعا کن اون زمونی که

صورت روی ضریح میزاری

 

عصرای جمعه خیلی دلگیره

خورشید دلگیر از افق میره

دلگیر تر این که شب گریه

برای اون بچه ی بی شیره

 

بچه ای که رو دامن مادر

از شدت بی آبی شد پر پر

بابا گرفتش سمت میدون برد

آورد تشنه تر بدون سر

 

بچه ای که بابا دفنش کرد

مادر میدید با یه دل پر درد

بچه ای که غروب عاشورا

از خاک در اورد حرمله نامرد

 

بچه ای که گهوارشم بردن

اهل حرم با دیدنش مردن

برای پیدا کردن رأسش

هی روی نی سرها رو میشمردن

 

بچه ای که تا از صدا افتاد

صدا تو عرش کبریا افتاد

بچه ای که مادر میدید رأسش

صد بار از رو نیزه ها افتاد

 

مشاهده سایر مداحی های حاج محمود کریمی 

 

سبز قامت شما را به خواندن یک مطلب کوتاه دعوت می کند:

 

وقایع روز هفتم مـحــرم

در روز هفتم محرم عبیدالله بن زیاد ضمن نامه‌ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین علیه‌السلام و یاران و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.

 

عمر بن سعد نیز بدون فاصله عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‌السلام و یارانش به آب شدند.

 

در این روز مردی به نام عبدالله بن حصین ازدی که از قبیله بجیله بود فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید بخدا سوگند که قطره‌ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!

 

امام علیه‌السلام فرمودند:

خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.

 

حمید بن مسلم خبرنگار کربلا می‌‏گوید:

به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می‌‏آشامید تا شکمش بالا می‌آمد و آن را بالا می‌آورد و باز فریاد می‌زد: العطش!

باز آب می‌خورد ولی سیراب نمی‌شد!

چنین بود تا به هلاکت رسید

 

 منابع:

الانساب الاشراف، جلد۳،صفحه۱۸۰

ارشاد شیخ مفید، جلد۲،صفحه۸۶

به این پست امتیاز دهید.
Likes1Dislikes0
دانلود باکس
مشاهده با QR کد
کد پخش آنلاین این آهنگ برای وبلاگ و سایت شما
نظرات و ارسال نظر