سبز قامتدوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

حیدر خمسه - روضه شب پنجم امام حسین علیه السلام - متن و صوت روضه

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

درد دل با امام حسین علیه السلام و حکایت – حاج حیدر خمسه

درد دل با امام حسین علیه السلام و حکایت - حاج حیدر خمسه

موضوع: روضه همراه با متن

عنوان: امام حسین علیه السلام

مداح: حاج حیدر خمسه

 

متن روضه

درد دل با امام حسین علیه السلام و حکایت

حاج حیدر خمسه

 

بند اول

 

ما مُریدِ، میکده و مست باده ایم

عمریست دل، به حضرت معشوق داده ایم

(قبل از سرشتن، گِلِمان مفتخر شدیم) ۲

 

یعنی چی؟ یعنی پدرمادرمون هنوز خدا مارو بهشون نداده بود، بپرسیدا، مادرِ به باباهه میگفت ایشاالله خدا بهمون پسر داد، ایشاالله بچمون بشه غلام حسین، اگه دختر بود، ایشاالله کنیز مادرش، و لذا قبل از اینی که گِلِمان سرشته بشه، جلو جلو، پیش مرگ های حسین شدیم، چنداتون یادتون میاد تا هفت سالگی لباس سقایی می پوشیدیم، من یادمه، یه حالت پلاک پلاکی بود یه گردنبند رو این لباس سفیده، یدونه از این پارچه ها روسر، یه دایره ای مشکی دور سر، بعد مادره نگامون میکرد، میگفت ایشاالله بشی فدای حسین، چه مستجاب الدعوه بودن مادرا، حالا رفتی خونه دستشو ببوس بگو حاجت روا شدی، مادر، شدم یه نوکر خوب حسین، مادر تا میگن حسین بغض میکنم، اَی امروز، چقدر مطلب تو سرمه، برسه بگم، دو سه شب پیش تو این کوچه مسجد سنگی، خیابون آهنگ اومدم بپیچم، (آدرس میدم که ببینیدا، نگید برا روضه میگه)، دیدم همه مغازه ها بازه یه مغازه کرکرش پایینه، یه بنر مشکی بزرگ زده دهه محرم مغازه تعطیل، اَی یه ذوقی کردم، گفتم آقا میبینی، اینا مغازه ندارن زندگیشونو یه پارچه مشکی زدن، زندگی دهه محرم،تعطیل، شبم شده حسیـــــــن، صبحم شده حسیــــــــن، ظهرم شده حسیــــــــــن، آه زندگیم شده حسیـــــــن ، الحمدلله، الحمدلله

 

قبل از، سرشتن ِگلِمان، مفتخر شدیم

در کوی عشق، نوکر این خانواده ایم

 

کجای عالم اینقدر نوکری عزت دار؟ من امشب میخوام برای خادمای هیئت الرضا بخونم، اونایی که دم در دربون روضه اند، روضه نمیشنوند، ازشون میپرسی امشب چخبر بود یه بغضی میکنه، میگه من موتور جابجا میکردم، به اون میگی تو چی روضه رو فهمیدی میگه نه من ماشینا رو جابجا میکردم، آقا جان، ببین چه کاری با من کردی، میاد وای می ایسته، روضه نمیاد اما میدونه، یه قدم برا تو برداره تو میبینیش، امشب بیاین بچه های هیئت الرضا، یه از خود گذشتگی کنید، بُرد میکنیدا، امشبو هممون از من خوننده تا توی گریه کنی که اومدی، بگو میخام امشب حسابی ریخت و پاش کنم، خادما ببرن، مادر پدارهای مدافع حرم ببره، زن و بچه هاشون ببرن، امروز تلویزیون نشون میداد بچهِ داغ بابا دیده، میگفت خیلی دلم برا خانم میسوزه، خیلی برا غربت خانم دلم گرفت، نمیشد باهاش حرف بزنم میخواستم بگم عمو، ما هممون دلمون برا زینب میسوزه، آخه دو، سه، شبه خواب نداره، دو، سه، شبه اَمونِشو دلشوره گرفته، آه، هی از خواب میپرید، میگفت حسین، یه نیزه دیدم، یه سری رو نیزه، باد موهاشو تکون میداد

 

آه، جایی، جایی که جبرئیل، زِ خُدام این در است

ما هیچ تر ز هیچ، و یک عبد ساده ایم

آقا، ما تازه با غم تو نگشتیم آشنا (عقبی ها میشنون یا نه؟ )

ما تازه با غم تو نگشتیم آشنا

جانا، کنیززاده ی تو، بنده زاده ایم

 

امسال عیدیه کربلا بودم، یه رفیقی داریم، پدر زنش، مسئول این بیمارستان سیدالشهداء عرباست، گفت حاجی یه حسینیه ای اینا کربلا خریدن، نزدیک حرمه بیا بریم اونجا، خوب گوش بدین یه چیزی گیرتون میاد، گفتم بریم از راه رسیدیم رفتیم تو، دیدم سه چهارتا جوون نشستن یه پیریه، هفتاد، هشتاد ساله، پاچه ها رو تا اینجا داده بالا داره تی میزنه، اومدم به جوونا گفتم بَده بابا، این پیرمرد یهو اومد جلو گفت چی میگی؟ ، با لهجه عربی، گفت اینا نشستن من خسته شم اینو ازم بگیرن، بعد کاشف به عمل اومدیم این رئیس حسینیه است، از اون حسین چی ها، ما رفتیم بخوابیم، گفت نهار براتون درست میکنم، قدم زوار حسین رو چِشام، اومدیم نهار بخوریم گفت حاجی دامادم میگه روضه خونی گفتم آره، گفت یه داستان برات بگم خودم دیدم بسم الله، حرف میزد ما غذا میخوردیم گریه میکردیم، اجازشو گرفتم گفت بگو، گفت هفت، هشت سالم بود، یعنی هفتاد، هشتاد سال پیش، گفت تو این بین الحرمین مثل حالا نبود، بابام یه گاراژ چوب بری داشت، اربعین، بصره ای ها میومدن، بابام گاراژو میداد به بصره ای ها ، سه روز سیاهی میزدن، تو طول سال هم هرچی چوب کهنه و بدرد نخور یجا جمع میکرد، میداد اینا میریختن زیر دیگشون، بساط غذای آقا براه میشد، گفت اون سال یه کار بدرد بخور به بابام خورد، حدود هشتاد دینار قرض و قوله کرد هرچی فروخت، هرچی داشتیم پول کرد شد هشتاد دینار….

 

گفت رفت چوبای نو خرید ریخت گوشه مغازه همون جا که چوبهای کهنه جمع میکرد جا نبود، میخواست کارو شروع کنه دید اربعینه، گفت بزار بعد اربعین کارمم برکت میگیره، گفت بصره ای ها اومدن، گاراژو بهشون داد رفت، فرداش اومد دید سیاهی زدن، دیگارو به راه کردن چوبای نو داره زیر دیگا میسوزه، گفت یه نگاه به چوبا کرد، یه نگاه به گنبد، گفت آقا، چکار کردی با من؟، خوب من بدهکار مردمم، برم به اینا بگم چی میشه، چوبی دستمو نمیگیره، الان میام حرم، تکلیفمو معلوم میکنم، گفت باباهه راه افتاد اون موقع دم درب کفش داری، کفشتو میدادی یه مفاتیح بهت میدادن، گفت مفاتیح رو برداشت رفت تو ضریح، باز کرد دید هشتاد دینار بین مفاتیحه، آقا کسی پول گم نکرده؟ هشتاد دینار، اومد کفش داری آقا کسی پول گم نکرده؟ گفت نه، دقت،دقت،دقت، بلند شد، رفت دفتر میرزای شیرازی رحمت الله علیه، مرجع توانمند شیعه، میگه از در رفتم تو سلام، گفت سلام چیه، پولتو گرفتی؟ دنبال چی اومدی؟ به رو آوردی، یه دو زار برا آقا میدی، واینستا بُرّاق نگاهش کن، گفت چیه؟ پولتو گرفتی برو، ای به جان من نشست ها، مطلب توشه، یارو میاد، وازده هاشو برا هیئت میزاره بعد وامی ایسته من برات، این حرفا نیست، مخصوصا دارم به جوونا نوجوونا میگم بچه ها، همیشه مالتو با اربابت تقسیم کن، ببین چکارتو زندگیت میکنه، اومدی دست به جیبت کنی برات اربابت نَشمُری ها، بگو من برات هیچ وقت نشمردم، توام خواستی بدی نشمری، حالا وقتشه اینو بگم

( خیلی مدیونت هستم، خبر داری؟ )۲ (نمگین اون عقبی ها)

خیلی من دل به تو بستم، خبر داری؟

خیلی من عاشقت هستم، خبرداری؟

(السلام علیک، یابن الحسن المجتبی، السلام علیک یابن الکریم)

به لبش حرف عسل، صحبت اهلی دارد

دومین قاسم زهراست، تماشا دارد

دردلش آرزوی، چیر شدن میجوشد

در رگ و ریشه ی او، خون حسن میجوشد

ریشه دارد، ریشه دارد پسر و ،ریشه دارد پسرو

(اگر خواستی گیرت بازشه محرم، معطل نکنی ها، ماه رمضون نیمه میرسه میشه امام حسن، محرمم نیمه میرسه دهه اول میشه امام حسن، این یعنی یه حکمتی توشه، به آقا بگو تو معروفی به کریمی، بچه کریم به باباش میکشه، آی،فتصدق علینا

ریشه دارد پسرو، دست کرم ، میگیرد

دوسه سال دگر او نیز، علم میگیرد

آقا زاده ی امام حسن، کم از امام حسن نداره، پارسال من شب پنجم نتونستم بیام، امشب عوضشو برا در میارم

تا که تکبیر کشد، غم جگرش میریزد

و چنان میپرد، عقاب، پرش میریزد

أشهد أنّک، أشهد أنّک او جان ولی الله است

نوبتی هم که بُوَد، نوبت عبدالله است

 

روضه عبدالله، بچه ها، ابی عبدالله اومد کنار زینب، من اگه میام جلو فقط برا اینه ، میخوام بدونی من از اینا نیستم بخونم و برم، میخوام شیر فهم شه روضه، رفتم بگی خدا بابا نه نه شو بیامرزه، کم امام حسن نذاشت، نبینم مجلس بچش ساکت باشه، آقا، اینا ساکت نیستن چشماشون خیسه، الان وقتشم میرسه که داد بزنم، وقتی برات بگم حرمله چکارش…، اصلا این خانواده بچه هاش خیر ندیدن، میدونی چرا، اون از قاسم، صدا میومد اما نمی دیدش، اینقدر گرد و خاک بالا رفت، اینم از این آقازاده، ابی عبدالله اومد کنار عمه سادات گفت زینب، گفت جانم أخی، گفت سه دفعه از وسط میدون برش گردوندم، بچه ی حسنه، قافل ازش بشی اومده وا ، آخ من یاد یه جایی افتادم، اینا طاقت ندارن ببینن، کسی ناموسشو نو بزنه، پسر پسر همون آقاست، غیرتیه، باباشو غیرت کش کردن، لذا خانم دستشو گرفت، دیگه هرجا میرفت، در محضر علما عرض میکنم، اهل مقتل تو مجلسمون زیادن، با این حساب میشه به این نتیجه رسید،
از اونجا به بعد هر جا زینب رفت عبدالله هم بود، یعنی چی خیلی معنی داره وا، یعنی همه صحنه هارو دید، یعنی رو تل زینبیه، هی میزد میگفت عمه، نگاه کن داره لگد میزنه، عمه نگهش میداشت آروم، آروم باش، دوباره اومدن تا خیمه، دوباره اومدن رو تل، میزد به عمه اش، عمه، نیزه شو پرت کرد، آه، کار به جایی رسید، جانم، کار به جایی رسید، خانم نگاه کرد، آفتاب تو چشماش بود، بخدا برا گریه تو روضه تاحالا نگفتم، آستین جلو صورت میاورد، آفتاب نمیذاشت گودالو ببینه، یه آن تو گودال دید شلوغ شد، تا دستشو آورد تو سرش بزنه، عبدالله دوید، هی داد میزد، اومدم، اومدم، رسید دم گودال، دید الآنه شمشیر، سرو جدا کنه، از بالا گودال ، خودشو پرت کرد، دوتا دست کربلا آویزان شد، یکی دست علمدار، یکی دست عبدالله، به پوست آویزان شد، عمو رو نگاه کرد، گفت ازم راضی شدی؟ بابام نیست، عبدالله که نَمُرده، حسیـــــــــــن

به این پست امتیاز دهید.
Likes4Dislikes1
دانلود باکس
مشاهده با QR کد
کد پخش آنلاین این آهنگ برای وبلاگ و سایت شما
نظرات و ارسال نظر