سبز قامتیکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

حیدر خمسه - روضه ورود کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا - متن روضه

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

روضه ورود کاروان به کربلاء المقدسه – حاج حیدر خمسه

روضه ورود کاروان به کربلاء المقدسه - حاج حیدر خمسه

موضوع: روضه همراه با متن

عنوان: امام حسین علیه السلام – ورود کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا

مداح: حاج حیدر خمسه

 

متن روضه 

روضه ورود کاروان به کربلاء المقدسه

حاج حیدر خمسه

 

 

…اللهمَّ صلِّ علی صاحبِ الدَّعوَهِ النَّبَویَّهِ، والصّولَهِ الحَیدَریّهِ، والعِصمَهِ الفاطِمیَّهِ، صَلابَهِ الحسَنیَّهِ، والشُّجاعَهِ الحُسَینیَّهِ

ای دیده، خون ببار، نیامد نگار ما

آخر سحر گشت، شب انتظار ما

یا ذالکرم، به غربت عشاق رحم کن

منو از در رحمتت باهام رفتار کن، بیچاره میشما، به من اینقدر سخت نگیر میرما، من مال این همه اذیت و آزار نیستم، به من رحم کن، درسته به درد نخورم، اما می بینی که اومدم، از سر شبم اومدم، من اکثر اینها رو میشناسم، اینا با یه روضه درسته سیر نمیشن، از صبح میگردن، خیلیا رو سراغ دارم، یه ساله کارشونو مرخصی نمیره، ده روز محرمو میگیره، از صبح یا علی مدد، کجا میری؟ میرم روضه، الان روضه تموم بشه کجا میری؟ میرم فلان جا سینه بزنم، با ما به از این باش، که با ….

یا ذالکرم، به غربت عشاق، رحم کن

کی میرسی، به داد دل بیقرار ما

اباصالح، دلم برات پر میزنه (اگه راست میگی بگو ها)

اباصالح، دلم برات پر میزنه (صدای شما نیست)

اباصالح، گدات داره در میزنه

ابا صالح، نذاری پر پر بزنی

دیشب جواب داد، امروز اینقدر دلم شاد بود، اینقدر پیام زدن حاجی، بابا و مادرمو میفرستم، یکی زده بود حاجی ده بار میتونستم برم به خاطر بابام نرفتم، گفت تو روضه بگو بابا و مادرا یکم کوتاه بیان، گفت چند ساله میخام ازشون نمیرن، حالا دیگه من گله ام به پدر مادراست، بیاید این همه به بچتون لطف کردید یه بار دیگه خجالتش بدین، چیزی تو دلش نیست میخاد تو بری حرم ، میخاد بره به رفیقاش پُز بده، بابامو فرستادم کربلا، الهی بمیرم برا شما که پدر مادر ندارین، عیب نداره نیت کن جا مادرت جا بابات برو کربلا، رفتی حرم بگو آقا بابام داغش به دلش موند، این دورو میزنم به نیت بابام، خیلی راضی ام از این اتفاقی که افتاد خیلیا به تلاطم این افتادن، جون همتون ده تا هم برن بستمه، من تا ابدم دیگه نخونم، نوکری نکنم، همین یدونه رو فردا قیامت جلو ارباب میگم ما یه رو زدیم به رفیقامون، باباشو فرستاد کربلا، شاید خیلیام یادتون نبوده وا، اما هنگامه ای میشه ان شاالله رفقا یه کاروانی راه بندازن جوونا، چ خبره؟ باباهامونو داریم میفرستیم، بابا همیشه اینا آب پشت سر ما میریزن، ما اومدیم پشت سر پدر مادرمون آب بریزیم، رفتی حرم سلام برسون، امشب راحت ولت نمیکنم، شب ورودیه است میخام ببرمتون وارد کربلاتون کنم، امشب میخام از همتون، دیگه دلتون شور بزنه، دیگه از فردا پریشونی رو تو صورتت ببینما، بیچاره زینب، پریشان… آواره….، (بگو با من جوابشو میدم)، معنی آوارگی یعنی چی؟ دستاشو که بستن نمیدونست کجا، هی میگفت عزیز برادرم، کجا میخای بری؟، گفت خانم کوفه میریم، نترس، تا گفت کوفه بند دلش، گفت بگو هر جا میبرن ببرن، کوفه نه، چرا خانم؟ یه روزی من خانم کوفه بودم، بازاری ها بابامو میشناسن، با این سرو وضع، من کوفه نمیام، حسیــــــــــن
گفت پیرمرده، ازون حسین چی ها بدرد بخور پولو پله دار، حجره دار بازار یزد، صبح اومد بره مغازش، کف بازار دید هفت هشت تا بچه هفت هشت ده ساله، یه سینی تو دستشونه، یه پارچه مشکی، نگاشون کرد گفت، دید دارن میرن دم مغازه ها، آقا نذری داری؟ آقا به هیئت کمک میکنی؟ گفت تا بیرونشون میکنن، یکی میاد یه چیزی میندازه، رفت در مغازش، یه یک ربع بیست دقیقه ای یه ساعتی دید اینا اومدن تو مغازش، چتونه بازارو بهم ریختین، چند روزه میام شماهارو میبینم، بزرگتره اومد جلو، گفت حاجی روضه داریم، گفت روضه تون مگه چیه چند روز؟، اون یکی اومد گفت روضه مون بزرگه خودمون بچه ایم، هر شب شام به مردم میدیم، (ای به دل این نشست) گفت خرجیتون چقدره ؟ گفت خیلی، گفت مگه من مُردم میرید تو بازار گدایی ، پس سال بعد هم صاف میاید اینجا میگیرید و میرید، (اینو برا اونا میگم، که دو زار میخان در خونه امام حسین بدن اینقدر بالا پایین میکنن)، گفت چقدر بدم؟ این دسته چکشو گذاشت جلو اینا….گفت هر چه قدره چربش کنید بنویسید، یه نگاه به هم کردن، یعنی میده؟ پسر بزرگه اومد، دستش لرزون، یه مبلغی رو نوشت، هی به هم میگفتن، یعنی امضا میکنه، گذاشتن جلوش، منتظر بودن ببینه، بالا پایین کنه، دیدن خودکارشو برداشت، روشو گرفت اون طرف، یه امضا زد، برگه رو کند، تا زد، برید نوش جونتون، من همه زندگیم مال آقای شما، بقول ما بِشکَن زنون، دیدی نگاه نکرد، خدا عزتش بده، اومدن، زد و همون سال، این پیرمرد از دنیا رفت، اومد تو خواب آقازادش دید باباهه رو به راهه، گفت بابا اون ورا خبری نی به ما هم بگو، گفت اتفاقا خیلی خبراست، قدم از قدم بر میداری، حساب داره، گفت پس چطور تو اینقدر رو به راهی؟ گفت داستان داره بابا، تو صف ایستاده بودم، داشتن حساب کتاب همه رو میزدن، رسید به من، پروندمو دادن گفتن برو اونجا ، تو حسابت به حسین میخوره، گفت رفتم گذاشتم جلو ارباب، سلام آقا، چه جواب سلامی داد، خوش اومدی، برگه هامو نگاه نکرد روشو گرفت اون طرف، امضا رو زد گفتم آقا، قابل نمیدونی؟ گفت برو، تو مگه برا ما دادی نگاه کردی، برو نوش جونت، هر چی تو بخای برات میدم، (جـــــان)، آقا، این برگه ی اربعین ماست، ما ازت پول نخواستیم، آقا نگاه نکن کی برگه جلوت گذاشته، آخ یه کربلا…

تا که فرمود رسیدیم، قدم را کوبید

یک علمدار بر آن خاک، علم را کوبید

به روی، سینه ی خود، تیغ دو دم را، کوبید

بین آن دشت، ستون های، حرم را کوبید

بیرق افراشته شد، باد تکانش میداد

کیست این مرد، که یک دشت نشانش میداد

کاروان رسید کربلا، یهو صدای گریه بچه شیر خواره ها در اومد، بچه کوچیک که گریه کنه ، این حرفا نیست ، دشتو زیر پاش میلرزونه، صدای جیغ بچه ها بالا رفت ، همه هم دیگه رو نگاه کردن، ابی عبدالله عصا کوبید زمین، بایستید، کاروان ایستاد، همه تو حول و هوا، یه نفر داشت دق میکرد، علمو که عباس آورد، رباب دید، این پرده رو کنار زد دید واویلا، از مدینه تا اینجا علم کسی زمین نکوبیده، علی اکبر، جان خانم، گفت اون علامت چیه؟، گفت بابام گفته اینجا میمونیم، واویلا، یکی ربابو بگیره، میخونم الان روضه

زانویش خم شده و، هست مهیا خانم

با ادب گفت، علمدار، بفرما خانم

بچه ها ، بعضی وقتا میگم کاش روضه خون نبودم، چو رسالته باید همه رو بگم، این هاشمی ها آرزو به دلشون بود یبار عمو ،کاری براش پیش بیاد، بیاد رکاب جلو زینب بزنه، لذا وقتی عباس بود اینا دست به دست هم میدادن، دیدی عاشورا چجور سینه میزنن دست همو میگیرن، دستارو بهم دادن یه حلقه درست شد عباس اومد، پارو کوبید زمین، زانو رو گذاشت جلو محمل خانم، بفرما…، من همین جا یه روضه دارم، بیچاره میشی، صبح یازدهم، دیدن زینب همه رو سوار کرد، اومد گفت رباب برو بالا، امام سجادم سوار کرد، اومد سوار شه دید کسی نیست، برگشت دید، لات های کوفه، دست گذاشتن زیر چونشون، بخوره زمین، بخندن، برگشت روبه گودال، رکاب های زینب، قاسم، محمد، علی اکبر، حسین، دید صدا نمیاد، برگشت رو به علقمه، خوش غیرت، رکاب زینب، منو با کیا تنها گذاشتی؟ دارن منو تماشا…

باادب گفت، علمدار، بفرما خانم

آمد از محمل خود، دختر زهرا، خانم

دست بگذاشت، روی شانه ی سقا، خانم

گرد او پنج برادر، همه میچرخیدند

پنج تن، دور سر، فاطمه میچرخیدند

چو بزرگیش قسم، در همه ی عالم نیست (کمک من میدی یا نه)

چو بزرگیش قسم ، در همه ی عالم نیست

پرده ی محملش از، پرده ی کعبه ، کم نیست

گرچه در سایه ی عباس، نشان از غم، نیست

شکر، شکر مَحرَم پرُ ، یک دیده نامحرم نیست (میکشمت الان با روضه، نه نه ، باهم میمیرم الان)

گرچه مانند عمو، دورو بر زینب بود

هر چه غم بود، فقط بر جگر زینب بود

بزار روضه بخونم، حاج آقا رضا ، روح الله، رفقا من هر شب یه عالمه مینویسم ، اما هیچ کدوم نمیشه بخونم، انگار یکی میزنه اینجا، اینو بگو، بخدا دلی میام روضه تون، میخام آقا دلی ببرتمون، یه وقت دیدن رباب داره پیاده میشه، همه ریختن، چیه رباب؟ آب میخوای؟، گفت نه آب دارم، نه الان مشکلی ندارم ، زینب کجاست؟ با بچه اش اومد، کنار کجاوه خانم، یه نگاه به خانم کرد گفت خانم ، قراره بمونیم؟، گفت آره رباب، حالا خودش دلش آشوبه به رو نمیاره، گفت خانم، این ورا آب هست؟

به این پست امتیاز دهید.
Likes1Dislikes0
دانلود باکس
مشاهده با QR کد
نظرات و ارسال نظر