سید رضا نریمانی – روضه حضرت علی اصغر علیه السلام
مداح: کربلایی سید رضا نریمانی
عنوان: حضرت علی اصغر علیه السلام – محرم ۱۴۰۰
سبک: شعر خوانی
روضه همراه با متن
متن روضه
سید رضا نریمانی
روضه حضرت علی اصغر علیه السلام
بند اول
اینقدر بیتابی میکرد، ابی عبدالله اومد توو خیمه صدا زد:« دیگه کسی نمونده؟!
– نه همه رفتن
یهو صدای گریه این شیرخواره بلند شد« من هنوز هستم بابا».
– تو که الان خیلی کوچولویی…
بند دوم
بچه همچین که گریه میکنه مادرش میخواد خودش و بزنه اگه نتونه دردش و بفهمه چیه؛ همچین که بچه گریه میکنه همه میگن این گرسنهست، بعضیا میگن تشنهشه، یکم آب بهش بدید. هر کاری کردند آروم نمیشد.
آخه آبم نیست توو خیمه بهش بدن؛ بیبی زینب اومد بچه رو گرفت گذاشت توو بغل حسین.
– داداش! این و ببر شاید اینا دلشون به رحم بیاد یکم آب بهش بدن؛ بچه داره تَلَف میشه…
بند سوم
بچه رو رو دستش گرفت، اومد وسط میدون این بچه رو بلند کرد:« اگه دین ندارید آزاد مرد باشید، خودتون بگیرید سیرابش کنید و برگردونید»…
بند چهارم
فرقی نداره دیگه روز و شبش
یکی دو روزه خیلی خُشکه لبش
یه کاری کردیم ولی فایده نداشت
یه ذره هم پایین نیومد تَبش
تکون میدن بچهها گهوارهش و
پاک میکنن خونِ لب پارهش و
عمههاش اومدن کنار رباب
آروم کنن مادر بیچارهش و
حالش و هی دیدم و غصه خوردم
یه جوری ناله میزنه که مُردم
حسین! بیا قنداقش و بغل کن
به خدا بعد خدا اون و به تو سپردم
قنداقش و بگیر نگاهش کنی
صورت نازش و نوازش کنی
یه وقت غرور زینب و نشکنی
یه وقت نری از اینا خواهش کنی
بند پنجم
یه لحظه صَبر کن سرش و ببوسم
گونههای لاغرش و ببوسم
مراقب سفیدی گلوش باش
چون که نشد حنجرش و ببوسم
علی داره تو رو صدا میزنه
آتیش به قلب بچهها میزنه
مراقب تیرای حرمله باش
حرمله خیلی بیهوا میزنه
از قفس سینه دلم کَنده شد
دوباره سهم گریههات خنده شد
هرکی پِی آب واسهی علی رفت
یه جوری از رباب شرمنده شد
بند ششم
یهو دید این بچه داره دست و پا میزنه، همچین که این بچه رو رو دست گرفته دید این بچهای که تا حالا اصلا تکون نمیخورد داره همین جور دست و پا میزنه تا این قنداقه رو آورد پایین« فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ». دید این سر به پوسته آویزان شده، خدا حسین چیکار کنه؟!
این بچه رو زیر عبا پنهان کرد. هی یه قدم میره سمت خیمهها، هی یه قدم برمیگرده…
بند هفتم
اما همه دیدن یه مرتبه حسین راهش و عوض کرد، پشت خیمهها زمین نشست، تا این خنجر و درآورد قبر کوچولویی آماده کنه روایت میگه ابی عبدالله دو رکعت نماز صبر خونده. اینقدر این داغ حسین رو داره اذیت میکنه نماز صبر خوند، اومد این بچه رو توو خاک بگذاره…
اما یه مرتبه دید یه مادری داره میگه:« صبر کن! بزار یبار دیگه بچهم و ببینم»…
بند هشتم
میدونی چرا ابی عبدالله این بچه رو خاک کرد؟!
چون خبر داره این بچه کوچولوئه طاقت سُم مَرکب رو نداره.
– خبر داره چند ساعت دیگه قراره اسبا بیاد، این بدن و خاک کرد.
اما یه مرتبه همه دیدن یه عده پشت خیمهها هی دارن نیزه توو زمین میزنند. انگار دارن دنبال چیزی میگردن؛ یه مرتبه همه دیدن سرِ علی اصغر بالای نیزهست…
مشاهده سایر مداحی های کربلایی سید رضا نریمانی