سید رضا نریمانی – روضه حضرت قاسم علیه السلام
مداح: کربلایی سید رضا نریمانی
عنوان: حضرت قاسم علیه السلام
سبک: شعر خوانی
روضه همراه با متن
متن روضه
سید رضا نریمانی
روضه حضرت قاسم علیه السلام
بند اول
گوشهی خیمه نشسته، آروم همینجوری سرش و پایین انداخته، همه یکییکی حرف زدن؛ یکی اون طرف یه چیزی گفت، یکی این طرف یه حرفی زد، همه از فردا سوال کردن از ابی عبدالله
اینم خوب مؤدب؛ پا درس عباس بزرگ شده، اصلا این خونواده اینقدر مؤدبند، نه فقط این، همشون اینجوری بودن؛ مادرش اینجوری بود مادربزرگش اینجوری بود، پدربزرگشون امیرالمومنین اینا همشون اینجوری بودن مؤدب بودن.
یه کسیم حرفی بهشون میزد هیچی نمیگفتن توو گوششونم میزد هیچی نمیگفتن. ماها نمیتونیم اینجوری باشیم؛ فقط توو این عالم یه خونواده است که میتونند زنشون و جلو چشاشون بزنند صبر کنند؛ مؤدبند…
بند دوم
نشسته گوشهی خیمه، حرف همه که تموم شد صدا زد:« عمو جان! منم فردا این لیاقت و دارم پا رکاب تو به شهادت برسم»؟!
سوال و که پرسید یهو ابی عبدالله جواب دادن عزیز دلم قاسمم! مرگ پیش تو چه مزهای داره در زاویهی تو چه جوریه؟!
سریع جواب داد عمو جان: «أحلَی مِنَ العَسَل؛ شیرینتر از عسله برام. اصلا عشقمه شهادت…
بند سوم
– میدونی چرا؟!
– من عشقمه چون دوست دارم زودتر برم پیش مادربزرگم، زودتر برم پیش بابام دلم برا بابام یه ذره شده. من که ندیدم اما شنیدم بابام خیلی غصه خورده، الان برم زودتر پیشش. أحلَی مِنَ العَسَل شیرینتر از عسله برام.
تا این حرف و زد ابی عبدالله هم جوابش و داد:« آری! تو هم شهید میشی، چه شهیدیم، چه شهادتیم مثل موم عسل میشی.
حالا که مثل عسله برات، تو هم مثل موم عسل میشی. موم عسل و وقتی عسل و میشی هی کِش میاد هی بلند میشه بزرگتر میشه…
میدونی چرا اینجوری شد؟!
آخه اسبا اینقدر رو بدنش رفتن و اومدن…
بند چهارم
تا لالهگون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زادهی حسنم بیشتر زدند
این ضربهها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی وبر دهنم بیشتر زدند
از جنس شیشه بود مگر استخوان من
دیدند خوب میشِکَنم بیشتر زدند
میخواستند از نظر عمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند
با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند
دیدند پا ز درد روی خاک میکِشم
در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند
بند پنجم
میبینی این لشکر و، چطور میبینند تو رو
این دَم آخر بذار، ببینمت بعد برو
به فکر آسمونی و، زمین نفسگیره برات
سوار مَرکب که میشی، دل عمو میره برات
خشکِ لبات، وایستا ببینن عمههات
با این زره چقدر شدی، شکل جوونیِ بابات
سفر به خیر، این همه دردسر به خیر
میری و توو دلم میگم، یادِ علیاکبر به خیر
رو خاک و خون یاکریم، پَراش توو چنگ نسیم
این کسی که میزنن، بچه یتیمِ یتیم
برای بردن تنت، کی و صدا کنم عمو
فردا چطور توو صورت، بابات نگاه کنم عمو
حالی شده، پیشت چه جنجالی شده
یه جا سرت خالی شده
می زدنت، چیزی نموند از بدنت
گشتم و پیدا نمیشه، یه جای سالم رو تنت
بند ششم
بغضم دیگه وا نشد، غمت توو دل جا نشد
چه آرزوها واسه، تو داشتم اما نشد
انگاری که دنیا داره، رو سرم آواره میشه
پات و که رو خاک میکِشی بندِ دلم پاره میشه
جان عمو، پاشو نگران عمو
سرت و مثل بچگیت، بذار رو دامان عمو
دیر شده بود، محشری از تیر شده بود
وسط یه عالمه گرگ، تن تو اسیر شده بود
بند هفتم
یهو صداش بلند شد:«عمو بیا!»
اما این صدا خیلی فرق داره، این صدا از لابهلای دست و پای اسبا داره بلند میشه
یهو همچین که صداش بلند شد، ابی عبدالله مثل باز شکاری خودشو رسوند
همچین که اومد همه فرار کردن…
میگه این اسبا که میخواستن فرار کنن وقتی ابی عبدالله اومد همه هول کردن؛بار دیگه همه رو بدن قاسم رفتن…
بند هشتم
اینجا اسبا رو بدن قاسم رفتن، اما در هم خونه همچین که زهرا افتاد…
«نامردمان از حرمت کوثر گذشتن
در روی زهرا بود و از آن در گذشتن»
(این گلا رو جمع کنید بدن و همین جوری جمع کرد رو دست گرفت)
بند نهم
شیخ جعفر شوشتری میگه : وقتی میخواست بره میدون زره براش پیدا نمیشد.
«علیاکبر که جوشَن داشت آن شد
تو که جوشن نداری! وای بر من»
همچین که گشتن زره پیدا نکردن اما عمامه رو ابی عبدالله از سر مبارک برداشت دو نیمه کرد یه نیمه رو کفن کرد رو لباس قاسم، یه نیمه دیگر رو به سر و صورتش بست
از بس قشنگ بود، از بس زیبا بود این پسر.
– گفت:« قاسمم اینجوری بری چشمت میزنن؛ آخرش هم همون شد چشمش زدن…
بابا میخواین منو بُکُشید بکشید، با این بچه ها چکار دارین؟!
مشاهده سایر مداحی های شب پنجم محرم ۱۴۰۰ کربلایی سید رضا نریمانی