روضه خوانی حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام – کربلایی سید رضا نریمانی
مداح: کربلایی سید رضا نریمانی
عنوان: حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام – محرم
سبک: شعر خوانی
روضه همراه با متن
متن روضه
روضه خوانی حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام
کربلایی سید رضا نریمانی
بند اول
دم در خیمه ایستاده و داره صحنهها رو با چشمش میبینه، ابی عبدالله هم به خواهرش فرمود:
« خواهرم! من دارم میرم همهی این زن و بچهها حفاظتشون با توئه خواهرم. مخصوصا سفارش عبدالله و قاسم و کرد.
آخه روایت میگه ده ساله بود که پدرش و از دست داد؛ ابی عبدالله براش پدری میکرد.
چند ماه بیشتر نداشت که باباش و از دست داده، ابی عبدالله حکم پدری برا عبدالله رو داره،هرجا میره دنبال ابی عبدالله راه میوفته…
سپرد به زینبش مخصوصا عبدالله رو سنش کمه مواظب این بچه باش.
همچین که با همه خداحافظی کرد و رفت میگن طول کشید وداع ابی عبدالله دم در خیمه همهی زن و بچهها ریختن دور حسین. هرکسی یه جوری دومن حسین و گرفته میگن نرو…
– یکی میگه بابا نمیخواد بری
– یکی میگه داداش نمیخواد بری
یه نفر از دشمن میخواست طعنه بزنه، گوشه بزنه، اذیت کنه از اون دور فریاد زد چی شده حسین؟! رفتی بین زنا خودت و پنهان کردی.
– چرا نمیای از بین خواهرات بیرون؟!
بند دوم
همچین که اومد توو گودال اینقدر این بدنش زخمای شمشیر و نیزه خورده، همهی این صحنهها رو از دم درِ خیمه بچهها دارن میبینند. مگه زینب چند نفر و میتونه جلو چشماشون و بگیره؟!
عبدالله داره از دور میبینه، بچهها دم در خیمه ایستادن، دخترا هی دارن توو سرشون میزنند، نزنید بابامون و…
بند سوم
توو کوچهها هم که امام حسن دنبال مادرش بوده، همچین که اون نامردا اومدن جلو، هی یه قدم میرفت جلو؛ برید عقب، مادر منه، برید از این کوچه بیرون. اما در خونه رو که آتیش زدن اونجا زینبم بود، اونجا زینب هی توو صورتش میزد، نکنید همچین با مادر من، نزنید اینقدر مادر منو…
بند چهارم
عمه محکم گرفته دستش را
داشت اما یتیمتر میشد
لحظه لحظه عمو در آن گودال
حال و روزش وخیمتر میشد
باورش هم نمی شد او باید
بنشیند فقط نگاه کند
بزند داد و بعد هر تیری
ای خدا کاش اشتباه کند
یادش افتاد روضههایی را
که عمویش کنار او میخواند
حرف مادر بزرگ را میزد
روضهی شعله را عمو میخواند
بند پنجم
مادرش پشتِ در که در افتاد
نفسی مادرانه بند آمد
شیشهای خورد شد به روی زمین
راه کوچه به خانه بند آمد
دستهای پدر بزرگش را
بسته و میکِشند اما نه
دست مادر به دامنش افتاد
گفت تا زنده است زهرا نه
چل نفر میکِشند از یک سو
اما یک زن باردار سَد میشد
بین کوچه علی اگر میماند
که برای مغیره بد میشد
بند ششم
کار قنفذ شروع شده اما
پدر من حسن آنجا بود
خواست تا سمت مادرش بِدَوَد
آنکه دستش گرفت بابا بود
نه که گودال،کوچه را میدید
همه افتاده بر سرِ مادر
به کمر بسته چادرش اما
به زمین خورده معجر مادر
تا ببیند چه میشود باید
به نوک پای خویش قد بکشد
شرط کردند هرکه میآید
از تنش هر که نیزه زد بکشد
برای این که بیشتر به این بدن نیزه بزنند، هرکی میرفت نیزهش و میزد از توو بدن در میآورد که جای نیزهی بیشتری باشه توو بدن حسین…
بند هفتم
از همانجا به سنگاندازان
داد میزد تورو خدا نزنید
وای بر من مگر سر آورید
اینقدر سخت نیزه را نزنید
زرهاش را که کَندهاید از تن
اینکه پیراهن است نامردا
از روی سینه چکمه را بردار
وقت خندیدن است نامردا
دست خود را کشید تا گودال
یک نفس میدوید تا گودال
از میان حرامیان رد شد
بدنش را کشید تا گودال
بند هشتم
مقتل میگه، افتادی آقا جان
از روی زین، بر خاک و خون غلطان
مقتل میگه، از مادر آب خواستی
آقا بردن، پیرهنت راستی
تنها نذار، ام المصائب رو
خیمه نفرست، اسب بیصاحب رو
مقتل میگه، پنجه توو موت کردن
مقتل میگه، هی زیر و روت کردن
بند نهم
باید برم عمه جون
شده تنش غرق خون
طاقت من شد تموم
بازم نگو که بمون
از این بالا ببین چه طور
شد بیکس و تنها عموم
یه نفرم توو خیمه نیست
سپر بشه برا عموم
میزننش!
سالم نمونده بدنش
چند دقیقه که بگذره
دعواس سر پیراهنش
وای عموم!
غریب نشسته رو به روم
نمیگیره دلم آروم
وای عموم
بند دهم
من یادگارِ حسنم
خونِ بابامه توو تنم
با دست خالیم باشم
لشکر و بر هم میزنم
از دست عمه کشیدم
دستم و تا پیشت باشم
توو غم غربت میسوزی
آب رو آتیشت باشم
رهاش کنید!
نگاه به بچههاش کنید
یا لااقل دور از حرم
شهید کربلاش کنید
عمه بیا!
دستم شده از تن جدا
راضی شده ازم بابا
عمه بیا!
مشاهده همه مداحی های کربلایی سید رضا نریمانی