آلبوم شب سوم محرم ۱۴۰۰ – حاج مهدی رسولی
مداح: حاج مهدی رسولی
عنوان: حضرت رقیه علیها السلام – امام حسین علیه السلام – محرم ۱۴۰۰
مداحی همراه با متن
آلبوم شب سوم محرم ۱۴۰۰
حاج مهدی رسولی
زمینه:
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
دختری
سینیِ غذا به دست
با نگاهِ کودکانهاش به زائران
تعارفِ تبسّم و سلام میکند
التماس…
زمینه:
ای نامسلمونا ما نسل طاهاییم
آل رسول الله اولاد زهراییم
قرآن میخونم من با قد کمون
یؤتون الزکات و هم راکعون
گوشواره میخواستی برا دخترت
خب میگفتی هدیه میدادم به اون
و اما السائل فلا تنهر
چرا گوشواره امو کشیدی آوردی
فاما الیتیم فلا تقهر
نزن ظالم اشکمو در آوردی
زدنم دور از چشمای عمو
و سیعلموا الذین ظلموا
جرم من چی بوده آخه تو بگو
و سیعلموا الذین ظلموا
واحد:
کیم الی چاتسا منی یولدا ویرار
گل گُلی یوردی خار گل جانیمی قوتار گَل منیده آپار
گُل بابا بهار بابا
جان بابا نگار بابا
سن بیل عمه مین جانی
گل منی آپار بابا
بس گونومو گورمور؟ هاردادای اکبریم
شمری گورن لحظه؛ تتریور اللریم
دودمه – حاج مهدی رسولی
سبز قامت شما را به مطالعه یک مطلب کوتاه دعوت می کند.
وقایع روز سوم محرم
عمر بن سعد یک روز پس از ورود امام به سرزمین کربلا یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد
امام حسین علیهالسلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع میشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.
در این روز عمر بن سعد مردی بنام کثیر بن عبدالله که مرد گستاخی بود را نزد امام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند.
کثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت:
اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؟
ولی عمر نپذیرفت و گفت:
فعلاً چنین قصدی نداریم
هنگامی که وی نزدیک خیمهها رسید ابو ثمامه صیداوی همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد نزد امام حسین علیهالسلام بود همین که او را دید رو به امام عرض کرد:
این شخص که میآید بدترین مردم روی زمین است.
پس سراسیمه جلو آمد و گفت:
شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیهالسلام برو گفت: هرگز چنین نمیکنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی گفت: هرگز
ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم تو مرد زشتکاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی او قبول نکرد برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد، سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید:
برای چه به اینجا آمدهای؟
حضرت در جواب فرمود:
مردم کوفه مرا دعوت کردهاند و پیمان بستهاند بسوی کوفه میروم و اگر خوش ندارید بازمیگردم عمر سعد فرموده امام را به ابن زیاد نوشت.
ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت:
اکنون که چنگال ما به او «حسین علیهالسلام» بند شده امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست!
سپس به عمر بن سعد نوشت: به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تا در مورد آنها تصمیم گیری کنیم.
منابع:
ارشاد، شیخ مفید، جلد۲، صفحه۸۴
مستدرک الوسائل، جلد۱۴، صفحه۶۱
مجمع البحرین، جلد۵، صفحه۴۶۱
تاریخ طبری، جلد۵، صفحه۴۱۰
در کربلا چه گذشت،
تألیف مرحوم شیخ عباس قمی
- فایل شماره 1حجم : 3.83MB
- فایل شماره 2حجم : 16.69MB
- فایل شماره 3حجم : 8.43MB
- فایل شماره 4حجم : 8.97MB