سبز قامتدوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

نکات تفسیری صفحه 42 قرآن کریم - تفسیر کوتاه

سخن دوست :تو ته گودال رفتی و من شدم بالا نشین / از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

تفسیر قرآن کریم صفحه ۴۲ – آیات ۲۵۳ تا ۲۵۶ سوره بقره

تفسیر قرآن کریم صفحه 42 - آیات 253 تا 256 سوره بقره

موضوع: تفسیر قرآن کریم

عنوان: صفحه ۴۲

سوره: بقره

نوع تفسیر: تفسیر نور

 

متن تفسیر:

 

تفسیر آیه ۲۵۳ سوره بقره:

تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ ﴿۲۵۳﴾
برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم از آنان کسى بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عیسى پسر مریم دلایل آشکار دادیم و او را به وسیله روح القدس تایید کردیم و اگر خدا مى‏ خواست کسانى که پس از آنان بودند بعد از آن [همه] دلایل روشن که برایشان آمد به کشتار یکدیگر نمى ‏پرداختند ولى با هم اختلاف کردند پس بعضى از آنان کسانى بودند که ایمان آوردند و بعضى از آنان کسانى بودند که کفر ورزیدند و اگر خدا مى‏ خواست با یکدیگر جنگ نمیکردند ولى خداوند آنچه را مى‏ خواهد انجام مى‏ دهد (۲۵۳)

نکته ها:

گرچه طبق احادیث، تعداد انبیا ۱۲۴ هزار نفر بوده است، امّا تنها نام ۲۵ نفر از آنان در قرآن آمده ونام دیگران برده نشده است؛ «منهم من قصصنا و منهم من لم نقصص» [۱] مقام ودرجات انبیا یکسان نیست و هرکدام جایگاه و امتیازاتى دارند. مثلاً امتیاز پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله خاتمیّت، امّى بودن، تحریف نشدن کتابش، امتیاز ابراهیم علیه السلام یک تنه امّت بودن ونسل مبارک داشتن، امتیاز نوح علیه السلام طول عمر و پایدارى ودریافت سلام ویژه از طرف خداوند است. در این آیه، امتیاز حضرت موسى و عیسى علیهما السلام بیان شده که موسى مخاطب سخن خداوند و عیسى مؤیّد به روح القدس بوده است. کلمه «درجات» نشانه ى برترى هاى متعّدد است.

فخررازى در تفسیر کبیر ذیل این آیه، حدود بیست امتیاز براى پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله بیان کرده است. از آن جمله: معجزه ى پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله قرآن کریم بر همه معجزات برترى دارد. دیگر اینکه پیامبر اسلام بر همه پیامبران گواه است، چنانکه مى فرماید: «فکیف اذا جئنا من کلّ امّه بشهید و جئنا بک على هؤلاء شهیداً» [۲]

۱) غافر، ۷۸٫

۲) نساء، ۴۱٫

 

پیام ها:

۱- انبیا، مقامى بس والا دارند. «تلک» اشاره به دور ومقام والاست.

۲- انبیا، همه در یک رتبه نیستند. یگانگى در هدف، مانع بعضى کمالات ویژه و برترى هاى خاصّ نیست. «فضّلنا بعضهم على بعض»

۳- تجلیل از انبیاى گذشته لازم است. موسى وعیسى علیهما السلام در آیه تکریم شده اند. «من کلّم اللّه… عیسى بن مریم»

۴- سنّت و قانون خداوند، آزاد گذاشتن انسان است. او مى تواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار کند، امّا رشد واقعى در سایه آزادى است. در این آیه دو بار مى خوانیم که اگر خدا مى خواست، اختلاف و نزاعى میان مردم ایجاد نمى شد. «و لو شاء اللّه»

۵ – ریشه ى اکثر اختلافات، هوس ها، حسدها و خودبینى هاست، نه جهل و ناآگاهى. «من بعد ما جائتهم البیّنات»

۶- راه انبیا، همراه با دلیل روشن است. «بیّنات»

۷- اختلافات اعتقادى، از عوامل پیدایش جنگ هاست. البتّه دین منشأ اختلاف نیست، بلکه مردم اختلاف مى کنند. «ولو شاء اللّه ما اقتتل… ولکن اختلفوا»

۸ – اختلاف عقائد مردم، دلیل اختیار آنها است. «فمنهم من امن و منهم من کفر»

 

تفسیر آیه ۲۵۴ سوره بقره:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّهٌ وَلَا شَفَاعَهٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۲۵۴﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از آنچه به شما روزى داده‏ ایم انفاق کنید پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى و کافران خود ستمکارانند (۲۵۴)

نکته ها:

در این آیه خداوند اهرم هایى را براى تشویق مردم به انفاق بکار برده است،

الف: آنچه دارى، ما به تو دادیم از خودت نیست. «رزقناکم»

ب: مقدارى از آنچه دارى کمک کن، نه همه را. «ممّا»

ج: این انفاق براى قیامت تو، از هر دوستى بهتر است. «یأتى یوم…»

 

پیام ها:

۱- قبل از دستور، مردم را با احترام صدا زنیم. «یا ایهاالذین امنوا»

۲- استفاده از فرصت ها در کارهاى خیر، ارزش است. «من قبل ان یأتى یوم»

۳- محروم کردن امروز، محروم شدن فرداست. اگر امروز انفاق وبخششى صورت نگیرد، در آن روز هم محبّت و دوستى و وساطتى در بین نخواهد بود. «انفقوا… یوم لابیع فیه…»

۴- یاد معاد، عاملى براى تشویق به انفاق است. «انفقوا… یأتى یوم…»

۵ – یکى از راههاى ایجاد روحیّه ى سخاوت، توجّه به دستِ خالى بودن انسان در قیامت است. «لا بیع ولا خله ولا شفاعه»

۶- بخل، نشانه ى کفران نعمت وکفر به وعده هاى الهى است. «انفقوا… والکافرون»

۷- کفر، نمونه ى بارز ظلم است. «الکافرون هم الظالمون»

 

تفسیر آیه ۲۵۵ سوره بقره:

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿۲۵۵﴾
خداست که معبودى جز او نیست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبک او را فرو مى‏ گیرد و نه خوابى گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت‏ سرشان است مى‏ داند و به چیزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى‏ یابند کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست و اوست والاى بزرگ (۲۵۵)

نکته ها:

به مناسبت وجود کلمه ى «کرسى» در آیه، رسول اکرم صلى الله علیه وآله این آیه «آیهالکرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است که این آیه به منزله ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. [۱] همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از على علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنکه آیهالکرسى را خوانده باشم. [۲]

در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیهالکرسى را شعار و پیام توحید دانسته اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» [۳] ، «لااله الاّ هو» [۴]، «لااله الاّ انت» [۵] ، «لااله الاّ انَا» [۶] ، ولى در هیچ کدام آنها مثل آیهالکرسى در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.

صفات خداوند دو گونه اند، برخى صفات، عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهى نمى باشند. مانند: علم، قدرت و حیات. امّا برخى صفات که آنها را صفات فعل مى نامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق کردن و عفو نمودن. منشأ اینگونه صفات، اراده الهى است که اگر بخواهد خلق مى کند، ولى درباره ى صفات ذات این را نمى توان گفت که اگر خداوند بخواهد مى داند و اگر نخواهد نمى داند. اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه کنیم، باید بگوئیم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظیر مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى شود، همانگونه که هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى شود.

کلمه «اله» درباره هر معبودى بکار مى رود، خواه حقّ و یا باطل، «أفرایت مَن اتّخذ الهه هواه» [۷] ولى کلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غیر از خدا، از آفریدن مگسى عاجزند؛ «لن یخلقوا ذباباً» [۸] و آنان که به پرستش غیر خدا مى پردازند، از بلنداى توحید به دره هاى خوفناک سقوط مى کنند. «ومن یشرک باللّه فکانّما خرّ من السماء فتخطفه الطّیر» [۹]

«لااله الاّ اللّه» اوّلین صفحه شناسنامه ى هر مسلمان است. اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نیز با همین جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا» [۶۸۷]همچنان که فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّه واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هرکس خالصانه شعار توحید سر دهد، وارد بهشت مى شود و نشان اخلاص او آن است که گفتن »لااله الاّ اللّه« وى را از حرامهاى الهى دور سازد. [۱۰]

امام صادق علیه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنه» [۱۱] گفتن »لااله الاّ اللّه« بهاى بهشت است. همچنان که امام رضا علیه السلام در حدیث قدسى نقل کرده اند: «کلمه لااله الاّاللّه حصنى» [۱۲] کلمه ى توحید، دژ مستحکم الهى است.

آرى، توحید، مایه ى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه که مى گویند هرکس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت، دانشمند شد. یعنى به شرط اینکه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرایطش که در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.

اعتقاد به توحید، همه ى قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان کوچک و حقیر مى کند. نمونه اى از آثار تربیتى توحید همین است که مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى کردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لانسجد الاّ للّه» ما به غیر خدا سجده نمى کنیم. [۱۳] دحیه کلبى یکى دیگر از مسلمانان در کاخ قیصر روم، سجده نکرد و در جواب کاخ نشینان گفت: «لااسجد لغیراللّه» من براى غیر خداوند سجده نمى کنم. [۱۴]

آرى، توحید انسان را تا آنجا بالا مى برد که حتّى بهشت و دوزخ نیز براى او مطرح نمى شود. امامان معصوم علیهم السلام نیز براى تربیت چنین انسان هایى تلاش مى کردند. على علیه السلام فرمودند: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حراً» [۱۵] ، بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.

لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگویند وفریاد آزادى از بندگى خدایان دروغین و طاغوت ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایى، با طنین توحید «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند.

«هوالحىّ»

در فراز هفتادم دعاى جوشن کبیر، حىّ بودن خداوند را اینگونه مطرح مى کند:

«یا حیّاً قبل کلّ حىّ، یا حیّاً بعد کلّ حىّ، یا حىّ الذّى لیس کمثله حىٌّ، یا حىّ الذّى لایشارکه حىٌّ، یا حىّ الذّى لایحتاج الى حىّ، یا حىّ الذّى یمیت کلّ حىّ، یا حىّ الذّى یرزق کلّ حىّ، یا حیّا لم یرث الحیوه من حىّ، یا حىّ الذى یحیى الموتى، یا حىّ یا قیّوم» آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زنده اى و بعد از هر زنده اى. در زنده بودن، وى را نظیر و شریکى نیست و براى زنده ماندن، نیازمند دیگرى نیست. او زندگان را مى میراند و به همه زنده ها روزى مى بخشد. او زندگى را از زنده اى دیگر به ارث نبرده، بلکه به مردگان نیز زندگى مى بخشد. او زنده و پا برجاست.

معناى حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق مى کند و مانند سایر صفات الهى، از ذات او جدایى ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «و توکّل على الحىّ الّذى لایموت» [۱۶] او در حیات خویش نیازمند تغذیه، تولید مثل، جذب و دفع، که لازمه حیات موجوداتى همچون انسان و حیوان وگیاه است، نیست. «یا حىّ الذى لیس کمثله حىّ»

«القیّوم»

«قَیّوم» از ریشه ى «قیام»، به کسى گفته مى شود که روى پاى خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند. [۱۷] کلمه ى «قیّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در کنار کلمه «حَىّ» قرار دارد.

قیام او از خود اوست، ولى قیام سایر موجودات به وجود اوست. و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبیر کامل او نسبت به مخلوقات است. قیام او دائمى و همه جانبه است، مى آفریند، روزى مى دهد، هدایت مى کند و مى میراند و لحظه اى غافل نیست.

هر موجود زنده اى براى ادامه ى حیات، نیازمند منبع فیض است. همچون لامپى که براى ادامه ى روشنى، نیاز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن باید از «حىّ» تغذیه شوند و براى ادامه ى زندگى باید از «قیّوم» مایه بگیرند.

امام على علیه السلام مى فرماید: «کلّ شى ء خاضع له و کلّ شى ء قائم به» هر چیزى تسلیم او و هر چیزى وابسته به اوست. [۱۸] نقل کرده اند که در جنگ بدر رسول خدا صلى الله علیه وآله مکّرر در سجده مى گفتند: «یا حىّ یا قیّوم» [۱۹]

«لاتأخذه سنهٌ و لانوم»

امام صادق علیه السلام فرموده اند: «ما من حىّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده» هیچ زنده اى نیست مگر اینکه مى خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است. [۲۰]

خداوند حىّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست. [۲۱] خواب، زنده ها را از خود منقطع مى کند تا چه رسد به دیگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد.

«له ما فى السموات و ما فى الارض»

مالک حقیقى همه چیز اوست و مالکیّت انسان در واقع عاریتى بیش نیست. مالکیّت انسان، چند روزه و با شرایط محدودى است که از طرف مالک حقیقى یعنى خداوند تعیین مى شود. حال که همه مملوک او هستند، پس چرا مملوکى مملوک دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانى همچون ما هستند؛ «عباد امثالکم» [۲۲] طبیعت، ملک خداست و قوانین حاکم بر آن محکوم خداوندند. اى کاش انسان ها هم از مِلک او و هم از مُلک او بهتر استفاده مى کردند. اگر همه چیز از خدا و براى خداست، دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خداى خالق، ما را رها کرده است؟ «أیحسب الانسان ان یترک سدى» [۲۳]

امام کاظم علیه السلام از در خانه ى شخصى بنام «بُشر» مى گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند که از خانه بلند بود. از کنیزى که از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه کیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نیست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود این همه نافرمانى نمى کرد. کنیز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تکانى خورد و توبه کرد. [۲۴]

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: اوّلین درجه تقوا و بندگى خدا آن است که انسان خودش را مالک نداند. [۲۵]

«من ذا الذى یشفع عنده»

مشرکان، خداوند را قبول داشتند؛ «لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه» [۲۶] ولى بت ها را شفیع مى دانستند: «ویقولون هؤلاء شفعاء» [۲۷]آیهالکرسى، این پناهگاه موهوم را در هم مى کوبد و مى گوید: کیست که بدون اجازه ى او بتواند شفاعت کند؟ نه تنها هستى براى اوست، کارآیى هستى نیز با اذن اوست. با خیال و توهم شما، مخلوقى شفیع دیگرى نمى شود. شفاعت در قیامت وجود دارد، ولى با حساب و کتاب و با اذن خداوند. اگر از کسى عملى سر مى زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه اى دور از خواست او کارى صورت داد.

شفاعت آن است که یک موجود قوى به موجود ضعیف یارى برساند. مثلاً در نظام آفرینش، نور، آب، هوا و زمین، دانه ى گیاه را یارى مى کنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام کیفر و پاداش نیز، اولیاى خدا گنهکارى را یارى مى رسانند تا نجات یابد. [۲۸] ولى هرگز این امدادها نشانه ى ضعف خداوند و یا تأثیرپذیرى او نیست. زیرا خود اوست که مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیاى خود مى دهد. و اوست که نظام آفرینش را به نوعى آفریده که وقتى دانه در مسیر رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاک رشد مى کند.

به هر حال عوامل مادّى و کمک هایى که انسان از مخلوقات مى گیرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینى است که او حاکم کرده است. به همین دلیل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فما تنفعهم شفاعه الشافعین» [۲۹] چنانکه نور، حرارت، آب و خاک، دانه اى را رشد مى دهند که قابلیّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى بازى و توصیه هاى بى دلیل دنیوى در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، براى جلوگیرى از یأس و ناامیدى و ایجاد پیوند مردم با اولیاى خداست. شفاعت، پاداشى است که خداوند به اولیاى خود مى دهد و بهره گیرى از آن در روز قیامت، تجسّمى از بهره گیرى انسان، از نورِ علم و هدایت انبیا و اولیا در دنیاست.

شفاعت کننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نیست، بلکه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص کسانى است که او بخواهد. لذا نباید بت پرستان با شعار؛ «هؤلاء شفعائنا» [۳۰] خیال کنند که بهره مند از شفاعت خواهند شد.

یادآورى این نکته لازم است که عبادت غیر خداوند شرک است، ولى دعوت و خواندن غیر خدا، همه جا شرک نیست. جملات: «یدعوک» [۳۱] ، «یدعوکم» [۳۲] ، «یدعون» [۳۳] ، «ندع» [۳۴] و «دعاء الرسول» [۳۵] که در قرآن آمده است، هیچ یک با شرک ربطى ندارد. لکن هر دعوتى ارزشمند نیست، بیمار اگر پزشک را صدا زند، حقّ است و اگر فالگیر را صدا زند باطل است.

«یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم»

خداوند همه ى واقعیّات را مى داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى گناهى شخصى نیست، بلکه شفاعت، تلاش براى نجات و عفو است. آگاهى خدا باید موجب شود که اندکى انسان حیا کند، او از درون سینه ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشکار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد که نوزاد پسر است یا دختر. علم روز قیامت و اندازه هر چیزى را مى داند. [۳۶] در حالى که علم ما انسان ها محدود است. ما صدا را تا حدّى مى شنویم، دیدنى ها را تا حدودى مى بینیم، اسرار را نمى دانیم، مگر آن قسمتى را که خداوند اراده کند و اجازه دهد.

«وسع کرسیّه السّموات والارض ولایؤده حفظهما و هوالعلى العظیم»

در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است: مراد از «عرش»، علومى از خداوند است که انبیا و رسل را به آنها آگاه کرده است [۳۷] ولى «کرسى»، علومى هستند که آنها را هیچ کس نمى داند. [۳۸]

برخى «کرسى» را کنایه از قدرت و حکومت خدا مى دانند که آسمان ها و زمین را در برگرفته است. با آنکه جهان بس وسیع است و زمین نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بیابان، ولى با همه اینها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگین نیست. آیه الکرسى به مردم مى فهماند که خداوند نه تنها مالکِ عالَم و عالِم به تمام مملوک هاى خود است، بلکه سراسر هستى با همه ى مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. [۳۹] و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقایسه نکنند. زیرا خستگى، از عوارض ماده است، امّا توانایى خداوند عین ذات اوست. «ان ربّک هو القوى العزیز» [۴۰] على علیه السلام مى فرماید: خداوند را، نه گذشت زمان پیر و فرسوده مى کند و نه خود دگرگون گشته و تغییر مى یابد. [۴۱]

آرى، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ایجاد مى کند و مؤمن با آن خویشتن را در مصونیّت و امان مى یابد.

هر یک از صفات خدا: قَیّوم، حَىّ، علیم، قَدیر و عظیم، نقش سازنده اى در تربیت انسان دارد. زیرا بهترین مکتب آن است که به پیروان خود امید و عشق بدهد، سرنوشت و آینده آنان را روشن کند و پیروانش نیز بدانند که هر لحظه زیر نظر هستند، لغزشهایشان قابل عفو است و حاکم آنان مهربان است.

خلاصه آنکه خدایى سزاوار پرستش است که زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام کارى را نداشته باشد. همه چیز را بداند و بر همه چیز احاطه و تسلّط داشته باشد. این چنین خدایى مى تواند معبود و محبوب باشد و به چنین خدایى مى توان توکّل کرد و عشق ورزید و به او امیدوار بود. خدایى که قرآن اینگونه معرفى مى کند، با خداى انجیل و تورات تحریف شده قابل مقایسه نیست. آن کسانى که در بن بست هاى تنگ و تاریک نظام مادّى جهان گرفتار شده اند، چگونه مى اندیشند؟ «الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه»

۱) تفسیر روح المعانى، ج ۳، ص ۱۰ و تفسیر المیزان، ج ۲، ص ۳۵۴ .

۲) تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۱۹۱ ؛ المیزان، ج ۲، ص ۳۵۵ .

۳) صافات، ۳۵ .

۴) بقره، ۱۶۳ .

۵) انبیاء، ۸۷ .

۶) نحل، ۲ .

۷) فرقان، ۴۳٫

۸) حج، ۷۳٫

۹) حج، ۳۱٫

۱۰) کنزالعمّال، ح ۳۵۵۴۱٫

۱۱) ثواب الاعمال، ص ۲۰ .

۱۲) بحار، ج ۹۳، ص ۱۹۶٫

۱۳) بحار، ج ۳، ص ۷٫

۱۴) سیره ى حلبى، ج ۱، ص ۳۸۷ .

۱۵) سیره حلبى، ج ۳، ص ۲۷۲٫

۱۶) نهج البلاغه، نامه ى ۳۱ .

۱۷) فرقان، ۵۸ .

۱۸) مفردات راغب.

۱۹) نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸٫

۲۰) روح البیان، ج ۱، ص ۴۰۰٫

۲۱) بحار، ج ۵۹، ص ۱۸۵٫

۲۲) چون در طبع انسان، ابتدا حالت رِخوت و چُرت پیدا مى شود، سپس خواب مى آید، قرآن هم کلمه ى »سِنَه« را مقدّم بر »نَوم« بکار برده است.

۲۳) اعراف، ۱۹۴٫

۲۴) قیامت، ۳۶٫

۲۵) تتمه المنتهى، ص ۳۲۹ .

۲۶) بحار، ج ۱، ص ۲۲۵٫

۲۷) لقمان، ۲۵٫

۲۸) یونس، ۱۸٫

۲۹) امام صادق علیه السلام فرمودند: »نحن الشافعون« ما هستیم آنهایى که اذن شفاعت دارند. تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۵۸٫

۳۰) مدّثر، ۴۸٫

۳۱) یونس، ۱۸٫

۳۲) قصص، ۲۵٫

۳۳) آل عمران، ۱۵۳٫

۳۴) آل عمران، ۱۰۴٫

۳۵) آل عمران، ۶۱٫

۳۶) نور، ۶۳٫

۳۷) یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السّماء« سبأ، ۲٫ »ان تخفوا ما فى صدورکم او تبدوه یعلمه اللّه« آل عمران، ۲۹٫ ؛ »وعنده مفاتح الغیب« انعام، ۵۹٫ ؛ »یعلم السّر واخفى« طه، ۷٫؛ »انّه علیم بذات الصدور« هود، ۵٫ ؛ »یعلم خائنه الاعین و ما تخفى الصدور« غافر، ۱۹٫

۳۸) تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۵۹٫

۳۹) تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۰٫

۴۰) بل له ما فى السموات و الارض کلّ له قانتون« بقره، ۱۱۶٫ و »ان یشأ یذهبکم و یأت بخلق جدید« ابراهیم، ۱۹٫

۴۱) هود، ۶۶٫

۴۲) نهج البلاغه، خطبه ى ۲۲۸٫

 

پیام ها:

۱- هیچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. «لااله الاّ هو»

 

۲- حیات واقعى و ابدى وهمه ى حیات هاى دیگر از آن اوست. «الحىّ»

۳- همه چیز دائماً به او بستگى دارد ولحظه اى از تدبیر اوخارج نیست. «القیوم»

۴- همه چیز از اوست.«له ما فى السموات…»

۵ – نه تنها هستى از اوست، کارایى هستى نیز از اوست. «من ذا الّذى یشفع»

۶- با خیال و توهّم شما، چیزى شفیع و واسطه نمى شود. «من ذا الّذى»

۷- احدى از او مهربان تر نیست. علاقه ومهربانى هر شفیعى از اوست. «الاّ باذنه»

۸ – خداوند بر همه چیز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حیا کنیم. «یعلم مابین ایدیهم وما خلفهم…»

۹- او بر همه چیز احاطه دارد، ولى دیگران بدون اراده او حتّى به گوشه اى از علم او احاطه ندارند. [۱] «لا یحیطون بشى ء من علمه»

۱۰- حکومت و قدرت او محدود نیست. «وسع کرسیّه»

۱۱- حفاظت هستى براى او سنگین نیست. «ولایؤده»

۱۲- کسى که از هستى حفاظت مى کند، مى تواند ما را در برابر خطرات حفظ کند. «حفظهما» و لذا براى حفاظت، سفارش به خواندن آیه الکرسى شده است.

۱) الم یعلم بانّ اللّه یرى« علق، ۱۴٫

 

تفسیر آیه ۲۵۶ سوره بقره:

لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۵۶﴾
در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست (۲۵۶)

نکته ها:

ایمان قلبى با اجبار حاصل نمى شود، بلکه با برهان، اخلاق و موعظه مى توان در دلها نفوذ کرد، ولى این به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکرى را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسى حقّ ندارد مرا از راهى که انتخاب کرده ام بازدارد. قوانین جزایى اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منکر و جهاد، نشانه آن است که حتّى اگر کسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه یک فرد موذى باشد.

اسلامى که به کفّار مى گوید: «هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» [۱] اگر در ادّعاى خود صادقید، برهان و دلیل ارائه کنید. چگونه ممکن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟

جهاد در اسلام یا براى مبارزه با طاغوت ها و شکستن نظام هاى جبّارى است که اجازه تفکّر را به ملّت ها نمى دهند و یا براى محو شرک و خرافه پرستى است که در حقیقت یک بیمارى است و سکوت در برابر آن، ظلم به انسانیّت است.

مطابق روایات، یکى از مصادیق تمسک به «عروه الوثقى» و ریسمان محکم الهى، اتصال با اولیاى خدا و اهل بیت علیهم السلام است.

رسول اکرم صلى الله علیه وآله به حضرت على علیه السلام فرمودند: «انت العروه الوثقى». [۲]

۷۲۱) بقره، ۱۱۱٫

۷۲۲) تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۴۱ .

 

پیام ها:

۱- دینى که برهان و منطق دارد، نیازى به اکراه و اجبار ندارد. «لااکراه فى الدین»

۲- تأثیر زور در اعمال و حرکات است، نه در افکار و عقاید. «لااکراه فى الدین»

۳- راه حقّ از باطل جدا شده، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل، وحى ومعجزات است. «قد تبیّن الرشد من الغى» اسلام دین رشد است.

۴- دین، مایه ى رشد انسانیّت است. «قد تبیّن الرشد من الغى»

۵ – اسلام با استکبار سازش ندارد. «یکفر بالطاغوت»

۶- تا طاغوت ها محو نشوند، توحید جلوه نمى کند. اوّل کفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا. «فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن باللّه»

۷- کفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمى باشد. «یکفر، یؤمن» فعل مضارع نشانه ى تداوم است.

۸- محکم بودن ریسمان الهى کافى نیست، محکم گرفتن هم شرط است. «فقد استمسک بالعروه…»

۹- تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیر خدایى است، گسستنى و از بین رفتنى است. تنها رشته اى که گسسته نمى گردد، ایمان به خداست. «لا انفصام لها»

۱۰- ایمان به خدا و رابطه با اولیاى خدا ابدى است. «لاانفصام لها» ولى طاغوت ها در قیامت از پیروان خود تبّرى خواهند جست.

۱۱- ایمان به خدا و کفر به طاغوت باید واقعى باشد، نه منافقانه. زیرا خداوند مى داند ومى شنود. «واللّه سمیع علیم»

 

مشاهده متن و صوت کامل صفحه ۴۲ قرآن کریم

به این پست امتیاز دهید.
Likes0Dislikes0
نظرات و ارسال نظر